• وبلاگ : ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد
  • يادداشت : دلم عجيب گرفته است...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ......... 
    يه سحنراني معروفي که استيو جابز داشت فک کنم خيليا هم گوش کردن. يه چيزي توي همين مايه ها ميگفت که : خيلي از نقطه هايي که توي زندگي وجود داره ممکنه اضافي يا بدردنخور بنظر بياد. همين نقطه ها در اينده يه جايي به هم وصل ميشن و يه چيز معناداري رو ميسازن. در کل برداشت من اينه که خيلي از اتفاقات چه غم چه شادي در همون لحظه قابل تفسير نيستن. در اينده مشخص ميشه که اين چيزا واقعا غم بوده يا شادي. اگر ادم مذهبي هم باشي يه چيزي توي همين مايه ها توي قرانم هست البته
    پاسخ

    گوش ندادم اينو ... ولي اين جمله که گفتين: «لي از اتفاقات چه غم چه شادي در همون لحظه قابل تفسير نيستن. در اينده مشخص ميشه که اين چيزا واقعا غم بوده يا شادي» ، اينو قبول دارم! ممکنه در لحظه برداشت ما درست نباشه از اتفاقي که ميفته
    + ........ 
    زندگي غم و شاديش با هم قاطيه. ادم نميتونه فقط يکيشو بخواد. بعد از سي سال عمري که کردم فهميدم که به گذشته نبايد زياد نگاه کنم چه غمش چه شاديش. فقط بايد يه تيکه از گذشته ها رو که مربوط ميشه به درسايي که از زندگي گرفتيم رو با خودمون نگه داريم بقيش رو بندازيم دور.
    پاسخ

    بله درسته ... فقط کاش بشه تيکه هاي اضافيش رو انداخت دور!
    + Hamid 
    منم خيلي دلم هواي دانشگاهو کرده. مخصوصا خاطرات و تصاوير اون روزا که ياد آدم مياد, يه حس غريبي به آدم دست ميده. خصوصا اينکه مي دوني ديگه اون روزا بر نمي گرده, بيش تر آدم احساس تنهايي و غريبي مي کنه. اصلا يه حس عجيبيه که نميسه توصيفش کرد.
    پاسخ

    اره يکمم ياداوريش گاهي ناراحت کننده ميشه آدم ياد خاطرات ميفته
    + Hamid 
    قبلا تو اينجور مواقع, قلق هاي خودمو مي دونستم. يه سکوت يکي دو روزه جواب ميداد. يا تو خيلي مواقع, رانندگي کردن خيلي جواب ميداد. اما الان انگار همش يه چيزي کمه. ديگه با اين چيزا آروم نميشم.
    نمي دونم, شايد بزرگ تر که ميشيم, مقاومتمون نسبت به آرامش بيش تر ميشه. عين مقاومت الکتريکي که هرچي اهمش بزرگ تر ميشه, مقاومتش نسبت به جريان بيش تر ميشه. :-) (يادي از گذشته و لاهيجان و مخصوصا استاد يوسفي, که خدا رحمتشون کنه).
    من تا پارسال, سالي يه بار, دانشگاه يه سري مي زدم اما امسال نشد بخاطر يه سري مشکلاتي که به وجود اومد. دانشگاه ديگه خيلي خلوت شده و دلگيره, اما وقتي آدم ميره و ياد خاطرات خوب و بدش ميفته, يه حس غريب و خوبي به آدم دست ميده. گزينه ي مناسبيه.
    خلاصه اينکه بايد بگرديم ببينيم چي کمه)! وگرنه با اينجور کارا, درد آدم ريشه اي حل نميشه, فقط مثل مسکن کمي آدمو بي حس مي کنه...
    پاسخ

    آره موافقم. بايد قضيه رو از اصلش درست کردوگرنه هميشه باهامون ميمونه!يه مسکن موقتي! دوباره از اول شروع ميکنه به اذيت کردن... فقط اين مقاومت من ديگه زيادي داره زياد ميشه :Dنگران خوذمم :D :D :D :Dاحتمالا ايراد اصلي، تو همين بزرگ شدنس!دلم براي دانشگاه واقعا تنگ شده ...!