وبلاگ :
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد
يادداشت :
توالت اشتباهي
نظرات :
1
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
Shirazi Vardy
سلام
مرسي براي اين مطلب
خيلي خيلي جالب بود
اميد وارم بازم مطلب بزاريد
+
خودمم
سلام خوبي خوشي؟
نميدونم اخرين بار کي رفتي دانشگاه چند وقت پيش گذرم از اونور رد شد الان جوري شده که دانشجوها شدن ناظم، اگر انتظامات خطايي کنن حسابي به خدمتش مي رسن ، يا نمي دونم انتظامات چشمش ضعيف شده گوشش سنگين شده ديگه هيچي رو نمي بينه حتي حوالپرسي صميمي دانشجوها با هم ،يادته زمان ما جوري بود که بايد هزارتا بسمه الله نذر مي کردي تا تو محوطه وقتي ميري سمته دخترا اميني با موتورش نياد اينطوريمون بکنه
.
پاسخ
زمان ما که والا همينکه دختر پسر کنار هم واميستاديم انتظامات ميومد ميگفت از اون بالا شما رو ديدن به ما بيسيم زدن گفتن دختر پسر کنار هم دارن حرف ميزنن. لامصب انگار تيم تحقيقات سازمان جاسوسي بود. بخاطرمون بيسيم ميزدن که بگيرين :D :D