سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 77
کل بازدیدها: 880957






 
سه شنبه 84 بهمن 18 :: 2:39 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

ناپلئون بناپارت

ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه در سال 1769 در شهر آیاسیو در جزیره کرس به دنیا آمد. ناپلئون چهارمین فرزند از ۱۱ فرزند خانواده کارلو بناپارت و لتیزا رومولینو بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایى ناپلئون به همراه برادرش عازم بورگوندى شد تا وارد دانشگاه شوند. یک سال بعد ناپلئون به دانشگاه علوم نظامى رفت ولى برادرش او را همراهى نکرد.ناپلئون از بهترین دانشجویان دانشگاه علوم نظامى در دانشگاهى بود که در آن زمان قوى ترین و برترین مردان نظامى اروپا را در اختیار داشت. ناپلئون به خدمت در ارتش لویى شانزدهم پرداخت تا کمى بعد نقش مهمترى در تاریخ فرانسه ایفا کند. ناپلئون به رسته ادوات در «والنس» رفت و تعلیمات ارشد نظامى را گذراند.

 

ناپلئون با درجه ستوان دومى راهى «کروسیکا» شد. تا سال ۱۷۹۳ تمام فکر و ذکر او درباره زادگاهش بود و این که چگونه به آن محل دور افتاده خدمت کند. در سال ۱۷۸۶ و با مرگ پدرش به منطقه زادگاه بازگشت تا به رتق و فتق برخى امور خانواده بپردازد. در سال هاى ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۰ در آکسون بود و آن جا تفکرات انقلابى خود را پرورش داد و به ابعاد مختلف آن فکر کرد. در سال ۱۷۹۱ به والنس منتقل شد در تابستان ۱۷۹۲ به پاریس آمد و پس از آن دوباره به والنس بازگشت تا شاهد اختلاف میان هواداران سلطنت و هواداران انقلاب در درون ارتش فرانسه باشد. انقلاب سال ۱۷۸۹ تاثیر چندانى بر ناپلئون و وضعیت او نداشت چرا که او با دیگر سلطنت طلبان همدردى نداشت و از سویى دیگر آدم سیاسى و انقلابى نیز نبود. در سال ۱۷۹۲ فرانسه وارد جنگ پروس و اتریش شد. انگلیس در سال ۱۷۹۳ در سن ۲۴ سالگى کنترل « تولون » را به دست گرفت. پس از نقش آفرینى ویژه در شکست انگلیسى ها، ناپلئون به درجه ژنرالى رسید و با «آگوستین روبسپیر» برادر کوچک تر ماکسیمیلیان آشنا شد. هر چند ناپلئون عضو ژاکوبن ها نبود ولى از حمایت سیاسى آنها برخوردار شد. سقوط ژاکوبن ها در ۱۷۹۴ باعث شد ناپلئون نیز به زندان بیفتد ولى پس از ۱۰ روز و به دلیل نبود هیچ مدرکى علیه او ، آزاد شد.

 

پس از این که کمى در ارتش با فراز و نشیب همراه شد، از او خواستند که عمارت باغى شاه یا «تویلرى» را حفاظت کند و او با موفقیت شورش دوم را سرکوب کرده و به سرپرستى نیروهاى امنیتى حاضر در پاریس منصوب شد. در زمستان سال ۱۷۹۵ «ژوزفین» را دید و با او که از همسر قبلى خود دو فرزند داشت، ازدواج کرد. چند روز پس از ازدواج عروس خود را در پاریس گذاشته و خود به سوى جبهه هاى جنگ راهى ایتالیا شد. پس از کسب پیروزى هاى زیاد در ایتالیا به فرانسه بازگشت و در پاریس از او به عنوان قهرمانى یاد مى کردند که هم در جنگ و هم در صلح مى تواند پیشتاز باشد. پس از آن به ناپلئون پیشنهاد شد تا براى به خطر انداختن مستعمرات انگلیس راهى مصر شود. در سال ۱۷۹۸ ناپلئون با ارتش ۳۵ هزار نفرى خود راهى مصر شد و اسکندریه را تسخیر کرد. بعد از آن به قصد تسخیر قاهره راه افتاد و در نزدیکى العدم با نیروهاى مصرى وارد جنگ شد و با حداقل تلفات جنگ را به سود خود پایان داد.

بناپارت جوان در نهم نوامبر ،۱۷۹۹ کودتاى معروف به «برومر» را ساماندهى کرد و موفق به ایجاد یک حکومت جدید به نام جمهورى کنسولى گردید.

 

در سال ۱۷۹۹ ناپلئون به پاریس رفت و طى کودتایى حکومت را سرنگون کرد و در راس هیات ۱۳ نفرى، دیکتاتورى خود را آغاز کرد. تا سال ۱۸۰۲ و پس از سرکوب جنگ هاى داخلى، ناپلئون به یکى از مقتدرترین دیکتاتورهاى تاریخ فرانسه تبدیل شد. در سال ۱۸۰۵ قصد حمله به انگلیس را کرد ولى به جاى آن به جبهه اتریش و روسیه رفت و شکست سختى را به آنها تحمیل کرد. تا سال ۱۸۰۷ ناپلئون تمام منطقه را به تصرف خود در آورد و شکست سختى به سوئد تحمیل کرد و وارد لهستان شد. تنها قدرتى که در منطقه مقابل ناپلئون باقى ماند، انگلیس بود. ناپلئون قصد حمله به انگلیس را کرد ولى در دریا شکست سختى از دریادار نلسون انگلیسى خورد. در ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد ولى نتیجه آن شکست ارتش ۵۰۰ هزار نفرى فرانسه بود.

 

امپراتورى قدرتمند ناپلئون به همان سرعت که شکل گرفت، به همان سرعت نیز از هم گسیخت. در سال ۱۸۱۵ ناپلئون مجبور به استعفا شد و بعدتر به جزیره «البا » در دریاى مدیترانه تبعید شد ولى پس از ۱۰ ماه با شنیدن اخبار نارضایتى مردم از سلطنت لویى هجدهم با یک هزار و ۲۰ مرد جنگى به پایتخت بازگشت و به تخت سلطنت نشست. ناپلئون خود شاید در تنهایى تبعید مى گوید: «هیچ کس جز خودم مسئول سقوط من نیست. من خود بزرگ ترین دشمن خویش و مسئول سرنوشت ناگوار خود بوده ام. » اما ظاهراً ناپلئون فراموش ناشدنى بود. وقتى با یک قایق کوچک از البا مى گریخت، بى گمان چشم اندازى از یک پیروزى دوباره را در نگاه خود گنجانده بود، با ورود او به پاریس فریاد «زنده باد امپراتورى» بلند شداین آغاز باشکوه حکومت صدروزه بناپارت بود که با نبرد «واترلو» به بن بست رسید.در ژوئن همان سال در جنگ واترلو ناپلئون شکست سختى خورد و به پاریس بازگشت. این بار بناپارت به جزیره «سنت هلن» فرستاده شد . او در حالى که از بیمارى سرطان رنج مى برد در پنجم ماه مه ۱۸۲۱ با کوله بارى از خاطرات مغشوش، پلک هایش را براى خوابى ابدى بر هم نهاد. 

بعدها مجسمه ناپلئون دوباره سر جاى اول خود افراشته شد و پاریس دوباره زیر نگاه نافذ امپراتور خود قرار گرفت.

ناپلئون بناپارت رسوم خاصى در اداره مملکت داشت و هنوز از قوانین مدنى و اروپاى متحد او به نام قوانین ناپلئون نام مى برند. ایراد ناپلئون در این جا بود که مى خواست نیات خود را به زور اجرا کند.

 ناپلئون در جایى مى گوید: « قدرت معشوق من است. تسلط بر این معشوقه براى من چنان گران تمام شده که نخواهم گذاشت هیچ کس او را از من جدا سازد یا در استفاده از او با من شریک شود .»

 




موضوع مطلب :