سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 77
کل بازدیدها: 880962






 
یکشنبه 94 شهریور 8 :: 1:47 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

خدایا ... خداونداااا

این روزهاتو از ما نگیر....

ولی خدا .... یکمم رو جنبه ی ما حساب کن دیگه

بخدا این دله ... یه بار سکته میکنم میمیرمااااااا

آخه آتیش سوزی .... 2 باررر ..... تو یه ماه ؟؟؟؟؟؟


یعنی من امروز حق نداشتم سکته بزنم آیا؟؟؟؟؟

وقتی چراغ بالا سرم تو باشگاه (یادگار امام) آتیش گرفت؟؟؟؟؟؟

بعد چرا من دویدم وسایلمو برداشتم گرفتم تو بغلم بچه ها خندیدن؟؟؟؟؟

خب ترسیدم دیگه ....گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

خب این یکی هم بخاطر برق بود دیگه ...

خب من چیکار کنم آتیش نشونی اومد دستام میلرزید؟؟

ترس داشت خداااااااااااااا... ترس س س س س داشت


ولی چقد خندیدم دیدم یه سری با شلوارک و مانتو دارن میدوان بیرون جالب بودجالب بودجالب بودجالب بودجالب بود

یعنی تصور کنین اگه واقعا اون آتیش شعله میگرفت و به بقیه سیما میگرفت یه ملت زن با تاپ و شلوارک باس میدوایدن بیرون پیش آتیش نشوناااا :)))))


خب چیزی البته نشدااا .... تا جایی که من موندم فقط یه چراغ آتیش گرفت ... بعد همونطوری 3-4 دقیقه سوخت واسه خودش اون بالاااااااااااا

همه هم فقط داشتن نگا میکردن ... بعدم آتیش نشونی اومد همه دویدن بیرون .... ولی فکر کنم خودش خاموش شد !!

 

خدا جون من حالا حالاها کلی آرزو دارم ... فرصت میخوامااااااااا.... من و از این دنیا نگیر ملتی دق میکنن جالب بودجالب بودجالب بودجالب بودجالب بود

 




شعر فریاد مهدی اخوان ثالث, اشعار عاشقانه

 

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش


پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان


در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ


و خروش گریه ام ناشاد
از دورن خسته ی سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش


نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
 

در شب رسوای بی ساحل

 

وای بر من ، سوزد و سوزد

 

غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها

روزهای سخت بیماری
 

 

از فراز بامهاشان ، شاد

دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر


در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم


گریان ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد


وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان


و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول


این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش


ز آندگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، که می داند که بود من شود نابود


خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر


وای، آیا هیچ سر بر می‌کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟


سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می‌کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد




موضوع مطلب : آتش سوزی, مهدی اخوان ثالث, فریاد