سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 60
بازدید دیروز: 38
کل بازدیدها: 879710






 
شنبه 96 مهر 1 :: 3:28 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

دقیقا میدونم مشکل از کجاستا

چند وقت پیش بعد مدتها که فکر کردم بهش رسیدم و مشکل و پیدا کردم


مشکل از وقتی شروع شد که پست«دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت» رو گذاشتم.

چون واقعا همیشه یه جای کار هست که خیلیییی ناجور میلنگه!

http://sarasaiee.parsiblog.com/Posts/686/


از ادامه اون قضیه بود که من روز به روز حالم بدتر شد

و چه دلیل خنده داری !!!

خنده دارم نیستا

اصلش بسیار غم انگیزه ولی وقتی به یکی میگی دلیلش اینه میخنده

حق هم داره

یه بار دلیلش رو به مرجان و فروغ گقتم

یادمه که فروغ خندید

خودمم به حرفم خندیدم

ولی خب دلیلش انگار همینه


بابا حالم بده ه ه ه  ه ه ه ه بدددددددددددددددددددددد

هی الکی امیدواری ندین


اه امروز داشتم جریان دوشنبه رو واسه مهشید تعریف میکردم

مهشید گفت از پارسال که فیلم تولد رو نشونم دادی میخواستم بهت بگم حواستو جمع کن...

محمدرضا گفت مردم بخاطر ....... خودشونو به کشتن میدن . کجای کاری؟؟

مامان گفت اصلنم عجیب نیست .. خیلیا این کارو میکنن

بابا هم که کلا مخالفه قضیه س . سکوت کرد و احتمالا تو دلش گفت: اصلا بهتر!!!!

گفتم من فکرشو نمیکردم

من ساده برخورد کردم

فکر کردم خیلی ساده س

گفتم بهم گفتن سوتفاهم شده

گفتم بهم گفتن بی منظور بوده

لبخند تحویلم دادن

کلا یادمه مامان همیشه میگفت تو خیلی ساده ای

یادمه یه بار به یکی فکر کنم به بیتا گفت این دختره خیلی ساده س . همه چیو میگه. من نگرانشم!!!!

جالبه که من تغییر هم نمیکنم

هنوز هم همه چی رو میگم .به خیلیا!!!

هنوز هم مثل قبل، دو روز اول ناراحت میشم بعدش میگم نه بابا شاید اشتباه شد

شاید اشتباه کردم

بعد به خودم میگم خیلی بدبینیا

بی منظور بود ... بی منظور!


اه به درک

4 روزه رو اعصابمه

چه خوب بود ولی آخر اون روز

چه خوب بود که دوستم حال خرابم و دید و یهو بردتم تو کتابفروشی و برام کتاب خرید!

تسلی بخشی های فلسفه- آلن دوباتن

209g_q.jpg


چه خوب بود اون لحظه ای که کتابو داد دستمو گفت واست خریدم

اعصابت خورده بهتر شی!

چه خوب بود که الانم دارم ازش مینویسم لبخند اومد رو لبم

چقدر بعضیا یه جور دیگه خوبن

یه جوری که تمام اعصاب خوردی هات و با یه حرکت ساده و قشنگشون از بین میبرن

مطمئنم اگه اون روز آخرش اینطوری تموم نمیشد، میومدم خونه و 2 ساعت گریه میکردم

ولی اومدم و آهنگ شاد گوش دادم و کتاب خوندم

و فرداش و روزهای بعدش هم با تظاهر به اینکه هیچی نشده و بابا سوتفاهم بود گذروندم

آره

سوتفاهم بود

سوتفاهمی که با شیطنت قاطی بود

و من فرق این دو تا رو خوب میفهمم!!!


مشکل فقط اینجاس که سوتفاهم های این مدلی که پیش میاد برمیگردی به قبل

و میگردی دنبال نمونه های مشابه!

و واااااای از اون روزی که تو این جستجوهای قبلی چند تا نمونه مشابه پیدا کنی

واااااای اگه پیدا بشه

و وااااااای به فحش هایی که اون لحظه به خودت میدی!!!!

به درک اصن

اون قضیه که تموم شد و منم که متخصص تو این زمینه های به رو نیاوردن و انگار چیزی ام نشده!


ولی

کلا

دور گردون همش با ما افتاده سر جنگ

و هر چی من سعی میکنم زندگی سرخوشانه م رو ادامه بدم

هی میاد گند میزنه بهش

دور گردون نامرد 

سفر لازمم جالب بودخیلی خنده‌دار (الان چهار نفر میان کامنت میزارن فحش میدن) (بی شک) خیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار





موضوع مطلب :