سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 77
کل بازدیدها: 880981






 
شنبه 86 اسفند 25 :: 10:12 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.

WwW.SmSloVe.BlogFa.CoM

   

 

اگر نا امید باشید فقط هدف را باخته اید اما آدم مردد هم هدف را می بازد و هم زمان را...

 

  

 

هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوست داشته باشی که دوستت دارم. این توقعی است غیرمنصفانه! من باید عاشق تو باشم - در حد ممکن عشق, و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی - هرقدر که می خواهی 

 

 

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست    بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست.

www.SmS4u.Ir

 

 

 

هر گاه خواستی از جاده شب بگذری در این اندیشه مباش که خورشید بر تو بیگاه طلوع کند!

  

 

تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازه ی دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم میشد ... ..... ناپلئون

 

http://www.loo3.com/sms/

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 اسفند 23 :: 11:45 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

سلام.

 

امروز عروسی ِ یکی از بهترین دوستام بود.

 

دوستایی که مثل اونا خیلی کم پیدا میشن.

 

از همین جا تبریک می گم بهش. امیدوارم خوشبخت بشه. 

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 86 اسفند 13 :: 11:55 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم میکند

 1- آبی آسمان را که میبینم و میدانم که نیــــست

2- خدارا که نمیبینم و میدانم که هــــــــــــــــست

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 اسفند 9 :: 8:0 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال




موضوع مطلب :
سه شنبه 86 اسفند 7 :: 10:49 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

دوستت دارم... و چه زیبا بر بخار پنجره نوشتی... و چه غم انگیز بود وقتی که پاکش کردی..... ای کاش کلامت از برای من بود..... دوستت دارم را میگویم

 

 

 

* * * * *

 

 

 

اگر روزی دشمن پیدا کردی بدون در رسیدن به هدفت موفق بودی.

اگر روزی تهدیدت کردن بدون در برابرت ناتوانند.

 اگر روزی خیانت دیدی بدون قیمتت بالاست.

و

 

اگر روزی ترکت کردند بدون با تو بودن لیاقت میخواد

  

هرگز زمانت را با کسی که آماده نیست زمانش را با تو بگذراند، نگذران. ( مارکز )

 

  

 

چقدر سخته دلت بخواد که دوباره سرت رو به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش تمام وجودت له شده

 

 

 

کسانی که در عشق عاقلندبیشتر عاشقند و کمتر حرف میزنند

   

 

 

یکی باش برای یک نفر ....نه تصویری مبهم در خاطره ها.

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 بهمن 25 :: 11:30 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 بهمن 25 :: 8:43 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام.

به مناسبت ولنتاین تصمیم گرفتم جملاتی درباره ی عشق بذارم.

 امیدوارم خوشتون بیاد.

نظر یادتون نره. 

*************************************************************************************************

 

 

خدایا اگر بدانم که عشق را در وجود کسی رویانده ام 

بیهوده نزیسته ام و همین کافیست تا خرسند باشم

    

 

پول خوشبختی نمی آورد ... اما شکل دلپذیرتری از بدبختی را را برایتان فراهم می سازد. اسپایک میلیگان

   

عشق زمانی است که درست مثل روزهای بچگی، روی جدول پیاده رو ، راه بروی و بی دلیل بخندی.

   

پایان عشق واقعی هرگز گریه نخواهد بود.... چون عشق واقعی پایانی نخواهد داشت .

   

عشق تنها به چشمان یکدیگر خیره شدن نیست، بلکه متفقا به بیرون، به جهت معینی نگاه کردن است. «دکتر تامس.آ.هریس»

WwW.SmSloVe.BlogFa.CoM

 




موضوع مطلب :
جمعه 86 بهمن 19 :: 2:5 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال




موضوع مطلب :
یکشنبه 86 بهمن 7 :: 9:53 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

خسته

 

 از بیم و امید عشق رنجورم

آرامش جاودانه می خواهم

بر حسرت دل دگر نیفزایم

آسایش بیکرانه می خواهم

 

پا بر سر دل نهاده می گویم

بگذشتن از آن ستیزه جو خوشتر

یک بوسه ز جام زهر بگرفتن

از بوسه ی آتشین او خوشتر

 

پنداشت اگر شبی به سرمستی

در بستر عشق او سحر کردم

شبهای دگر که رفته از عمرم

در دامن دیگران به سر کردم

 

دیگر نکنم ز روی نادانی

قربانی عشق او غرورم را

شاید که چو بگذرم از او یابم

آن گمشده شادی و سرورم را

 

آن کس که مرا نشاط و مستی داد

آن کس که مرا امید و شادی بود

هر جا که نشست بی تأمل گفت

« او یک زن ساده لوح عادی بود »

 

می سوزم از این دورویی و نیرنگ

یکرنگی کودکانه می خواهم

ای مرگ از آن لبان خاموشت

یک بوسه ی جاودانه می خواهم

 

رو ، پیش زنی ببر غرورت را

کاو عشق تو را به هیچ نشمارد

آن پیکر داغ و دردمندت را

با مهر به روی سینه نفشارد

 

عشقی که تو را نثار ره کردم

در سینه ی دیگری نخواهی یافت

زان بوسه که بر لبانت افشاندم

سوزنده تر آذری نخواهی یافت

 

در جستجوی تو و نگاه تو

دیگر ندود نگاه بی تابم

اندیشه ی آن دو چشم رویایی

هرگز نبرد ز دیدگان خوابم

 

دیگر به هوای لحظه ای دیدار

دنبال تو در به در نمی گردم

دنبال تو ای امید بی حاصل

دیوانه و بی خبر نمی گردم

 

در ظلمت آن اتاقک خاموش

بیچاره و منتظر نمی مانم

هر لحظه نظر به در نمی دوزم

وان آه نهان به لب نمی رانم

 

ای زن که دلی پر از صفا داری

از مرد وفا مجو ، مجو ، هرگز

او معنی عشق را نمی داند

راز دل خود به او مگو هرگز

 

فروغ فرخزاد

 




موضوع مطلب :
یکشنبه 86 بهمن 7 :: 12:8 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال




موضوع مطلب :
1   2   3   4   5   >