درود هموطن::يه روز يه ترک اسمش ستار خان بود، شايد هم باقر خان.. ؛خيلي شجاع بود،
خيلي نترس.. ؛ يکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزي براومدجونش رو گذاشت
کف دستش و سرباز راه مشروطيت و آزادي شد،فداکاري
کرد، براي ايران، براي من و توبراي اينکه ما يه روزي تو اين مملکت آزاد زندگي کنيم.::بهم سر بزن::ديشب صداي تيشه از بيستون نيامدگويا به خواب شيرينفرهاد رفته باشد::خرد نگهدارت ::منتظرتم
با سلام به مدير محترم اين وبلاگ دوست داشتني
با نهايت تاثر و شرمندگي به حضورتون بايد بگم به خاطر يه سري مسايل پيش امده از اين لحظه از دادن هر گونه پيام و پستي به شما خود داري ميکنم
(به اميد موفقيت در زندگي پرنشاطتون)