سال نو رو بهت تبريك ميگم .take it easy.
زياد به خودت سخت نگير.
ازت دعوت مي كنم به باغ نو بهار نوشته هام سر بزني.
خيلي مايلم نظر ت رو درباره ي نوشته ام بدونم.
سلام
راستش منم حشره تو چشم رفته همين اون هفته آخرين باري بود كه يكيشون رفت تو چشم البته پشت موتور بودم
راجع به نيلوفر فكر كنم كه يا مريضه با هنوز از مسافرت بر نگشتن
سلام آبجي سارا! بزم به تخته نه حشره تو چشمم رفته نه عقرب و مار منو زده فقط يه بار زنبور قرمز منو نيش زد! يادم نميره مي خواستم از درخت باغمون بادوم کاغذي بچينم که دستم آتيش گرفت تازه مگه ول ميکرد هر چي تونست زهر تو تنم کرد جات خالي يه هفته تب و لرز داشتم بابام به مادرم ميگفت خوشم نمياد اينجور ناله ميکنه! ولي خودم خوب شدم و نمردم! نميدونم اگه مار منو زده بود بازم ميتونستم يه هفته خود به خود خوب بشم يا نه! راستي يه عينک بخر واسه محافظت از چشمت از زنبور، يه ماسک واسه آلودگي هوا، يه دستگش واسه عقرب، يه پوتين واسه مار زدگي و... بابا بي خيال من فکر کنم چشماي قشنگي داري که اين زنبورا عاشقش شدند! ما که با اين ساعتها مشکلي نداريم! نيلوفر کيه ديگه؟!!! راستي يه بار زنبور لبم رو گزيد
من تا به حال اين مورد برام پيش نيومده اگر چه يه زنبور يه بار گلوم رو نيش زد كه تا يك هفته گلوم ورم داشت و گردن كلفت شده بودم
راستي من هم آپ كردم خوشحال ميشم ببينمت
حشره كه نه.واي يه بار يه بار يه دختر مهربون بد جور چشممو گرفت.ولي چشمم درد نگرفت.دلم درد گرفت
روون و زيبا مينويسي
يا حق
راستي نمي خواي به من سر يزني؟؟؟
منتظرت ميشينم سر كوچه وبلاگم.دير نكني!!!!
باي
يه بار اوچولو بودم 2 تا مورچه رفت تو چشمم...
گفتن ملت تنوع ندارن بزار سرگرمي براشون درست كنيم...
نمي دونم حالا بايد ساعت چند بيدار شم تا برسم درسمو مرور كنم...
زيبا...ساده...دلنشين...
سلام...
گندم...