سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 81
بازدید دیروز: 38
کل بازدیدها: 879731






 
جمعه 102 اسفند 4 :: 11:44 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

بخاطر همه حس های اشتباهی که دارم تجربه میکنم 

نمیبخشم




موضوع مطلب :
پنج شنبه 102 مرداد 12 :: 9:25 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

بین رمان هایی که تو زندگیم خوندم، رمانی که خیلی بیشتر از بقیه روایت داستانش رو تو زندگیم حس کردم، "صد سال تنهایی" بود

اونم نه بخاطر تفسیر "تنهاییش"

بیشتر بخاطر توضیح وقایع مشابهی که تو طول زمان تو زندگی آدمها تکرار میشدن

اما چیزی که فرق داره نوع واکنش من به اتفاقاته


5 سال پیش، تو همچین موقعیتی حرص خوردم، یه عاااااالم عصبانی شدم، تیکه انداختم و دلخور شدم

و از استعفا و مقاومت بقیه حمایت کردم

الان تو چنین موقعیتی، میخندم،  به بقیه دلداری میدم، عصبانیتشون رو میفهمم و راحت میگذرم از ناعدالتی 

چون میدونم اونقدرم مهم نیست که بخاطرش بزنی زیر کاسه کوزه همه چی 

یا که با فکر اینکه بهت ظلم شده خودخوری کنی و حرص و جوش بخوری


به قول پدرام، چیزی که خیلی مهمه، نوع روایت ما از اتفاقاته

اگه تو ذهنمون یه جوری روایت کنیم که خیلی تحت فشاریم و ظلم شده بهمون،

همین فکر و خیال روانی مون میکنه

اما اگه روایت دیگه ای از قصه کنیم، قطعا نتیجه خیلی بهتره


(حالا اگه خودش بیاد این نوشته ها رو بخونه میگه: نه من اینطوری نگفتم. این تیکه جمله م اونطوری بود فلان طور نبود پوزخند)

مثل دوست خدابیامرزمون، خیلی به کلمات دقت میکنه

صرفا به "جان کلام" کار نداره جالب بود


----------

اما روایت من از این صبح دل انگیز مثلا تعطیل !!!

صبح که میومدم به این فکر میکردم من چقدر آدمهای با این تیپ شخصیتی رو دوست دارم

اینایی که خستگی ناپذیرن، اکتیون، پر از ایده و خلاقیتن و چیزی ناامیدشون نمیکنه

چقدر خوش شانس بودم تو زندگیم که تقریباً همیشه یه آدم این مدلی دوروبرم بوده

فعلا روایت من از این اوضاع خوبه

هنوز اون درده منو نکشته ... قاعدتا باید قوی ترم کنه جالب بود




موضوع مطلب :
شنبه 101 اسفند 27 :: 12:3 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

حال خوبت را 

به هیچ آمدنی 

گره نزن... 

 

نگذار آدمها درگیرت کنند 

نگذار هر اتفاقی پابندت کند به آن چیزی که

سهم تو نیست و برای تو نبوده ...

 

رها باش

حال خوبت را به بند بند وجودت وصل کن

بگذار جایی که هیچکس را نداشتی 

یک "تو" حالت را خوب کند 

جایی همیشه برای خودت بگذار 

خودت را بلد باش

 

هیچکس جز تو،  پای تو نمی ماند 

یاد بگیر که یک تو برای تمام خودت کافیست ...

برای دلت خوب باش 

 

 

 

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 101 اسفند 8 :: 7:24 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

352

 

 





موضوع مطلب :
دوشنبه 101 اسفند 8 :: 12:33 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

من گمان میکردم
دوستی همچون فصلی سرسبز
چار فصلش همه آراستگی ست
من چه میدانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه میدانستم
سبزه میپژمرد از بی آبی
سبزه یخ میزند از سردی دی
من چه میدانستم...




موضوع مطلب :
جمعه 101 اسفند 5 :: 3:5 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

ما هر چه را که باید، از دست داده باشیم،

از دست داده ایم

ما بی چراغ به راه افتادیم ‌‌...

 

 

 

سالها بعد اگر به پشت سرم نگاه کنم و یاد این روزها بیفتم، قطعا مبهوت میشم که چطور شد این روزها گذشت و .‌..

من هنوز زنده ام!




موضوع مطلب :
دوشنبه 101 مهر 4 :: 1:59 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

آخ که تعداد دفعاتی که داره یه جای کار میلنگه داره زیاد میشه

وای که من شاخک هام داره تیز میشه که مبادا یهویی خصلت کبک ها رو گرفته باشم که بد نگذره بهم


آره انتخاب اولم همین بود --> غیر پیچیده + ساده + بدون توقع --> کبک خوشحال

ولی انتخاب الانم این نیست





موضوع مطلب :