• وبلاگ : ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد
  • يادداشت : ز گهواره تا گور دانش بجوي ....!!!!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + :/ 
    در هواي دو گانگي ، تازگي چهره ها پژمرد.
    بياييد از سايه - روشن برويم.
    بر لب شبنم بايستيم، در برگ فرود آييم.
    و اگر جا پايي ديديم ، مسافر کهن را از پي برويم.
    برگرديم، و نهراسيم، در ايوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سر کشيم.
    شب بوي ترانه ببوييم، چهره خود گم کنيم.
    از روزن آن سوها بنگريم، در به نوازش خطر بگشاييم.
    خود روي دلهره پرپر کنيم.
    نياويزيم، نه به بند گريز، نه به دامان پناه.
    نشتابيم ، نه به سوي روشن نزديک ، نه به سمت مبهم دور.
    عطش را بنشانيم ، پس به چشمه رويم.
    دم صبح ، دشمن را بشناسيم ، و به خورشيد اشاره کنيم.
    مانديم در برابر هيچ ، خم شديم در برابر هيچ ، پس نماز ما در را نشکنيم.
    برخيزيم ، و دعا کنيم:
    لب ما شيار عطر خاموشي باد!
    نزديک ما شب بي دردي است ، دوري کنيم.
    کنار ما ريشه بي شوري است، بر کنيم.
    و نلرزيم ، پا در لجن نهيم ، مرداب را به تپش در آييم.
    آتش را بشويم، ني زار همهمه را خاکستر کنيم.
    قطره را بشويم، دريا را در نوسان آييم.
    و اين نسيم ، بوزيم ، و جاودان بوزيم.
    و اين خزنده ، خم شويم ، و بينا خم شويم.
    و اين گودال ، فرود آييم ، و بي پروا فرود آييم.
    برخورد خيمه زنيم ، سايبان آرامش ما ، ماييم.
    ما وزش صخره ايم ، ما صخره وزنده ايم.
    ما شب گاميم، ما گام شبانه ايم.