ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

دوباره اوضاع وخیم شد

دوباره دارم کثافت کاریا رو بیشتر میبینم

دوباره یه عالمه زشتی... یه عالم دروغ ...


چقدر خوب بود کور بودن

وقتی چشمامو رو همه چیز بسته بودم و تظاهر میکردم که دارم باور میکنم

چه باورهای مضحکی بودن ...!

حالا که چی؟؟ برگشت ؟؟؟ که چی؟

بازم همون حرفای قدیمی؟

بازم همون دروغ ها؟؟؟

                      چه مهربان بودی ای یار، ای یگانه ترین یار

                      چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی ...


برگشت؟؟؟ خطا؟؟؟ عذرخواهی ؟ التماس ؟ 

مگه خودش نبود که میخوند ...  دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره ...


پس ... چرا  برگشت ؟؟؟

 

ما هرچه را که باید

ازدست داده باشیم، از دست داده ایم

ما بی چراغ به راه افتادیم

 

پس ... برو ... واسه همیشه !!!