سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

و باز هم رسید !!!!

یه تولد دیگه ...

یه سال بزرگتر ... یه سال پیرتر ... یه سال پخته تر !!!!

جای امسالم با جای سال پیشم فرق چندانی نداره

تازه پارسال قشنگ تر هم بود ...

ولی این روزها با روی آروم زندگی روبه رو ام...

همه چیز ساده ... آروم ... بی شیله پیله ... و یکنواخت !!!

دوباره مدار ... الکترونیک ... کنترل ... و یه تلاش دوباره ...

این بار دیگه واسه آخرین بار ...

دیگه از تلاش کردن واسه این قضیه خسته ام


امسال خیلی چیزها عوض شد

مثل مرجانه که رفت سر کار و دانشگاه

مثل ستاره که کلاً منو بقیه رو از زندگیش خط زد و ... تقریباً یه حضور خیلی نامحسوس دیگه داره!!! یه حضور فقط تلفنی !!!

مثل مهرناز که ازدواج کرد

مثل افسانه که ازدواج کرد

مثل نسیم که داره ازدواج میکنه

مثل بعضیا که رفتن و حالا حالاها برگشتنی نیستن!

مثل مثل مثل ....


فقط امسال یه چیزی تغییر کرد

بالاخره «فراموش شدم»....

و این همه دنیای خودشو داره

دنیایی که از حالت قبلی حتی خیلی قشنگ تره


و بالاخره ......... 25 سالگی .... تموم شد ... !!!

و من پا گذاشتم به نیمه ی دوم 10 سال طلایی عمرم ...

10 سالی که میگن خیلی خاصه !!! ولی ما خاصیتی جز هیجان و خوشگذرونی توش ندیدیم.

غیره اینه که بهمون بگن (جوونه و  خامه) ؟

غیره اینه که 3-4 سال از این سالای طلایی و تو دانشگاه تلف کردیم و آخرشم شدیم یه مهندسی بیکار بدرد نخور که هیچ جا بدون سابقه و پارتی استخدامش نمیکنن؟

غیره اینه که که واسه خودمون حتی اونقدر درآمد نداریم که خرج مانتو شلوار خودمونو بدیم یعد هر کی از راه میرسه میگه ایشاله عروس شی؟ ؟؟

آره !! اینم یه راهیه ... اگه عروس شیم... اون موقع دیگه تنها نیستیم... اون موقع دیگه یه نفر و داریم که بشینیم روبه روی هم و دوتایی بزنیم تو سرمون....


ولی ... با همه اینها ... زندگی جالبه ... جالبه و همیشه در حرکت...

چه ما ناراضی باشیم .... چه خوشحال ...


بای بای .... 25 سالگی ی ی ی ی ی ی .... فوت ت ت ت ت ت ت ت


http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/sarasaiee/9da4e3c244d7fdc0c4c6ed67310c35a8.jpg