سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

امشب، پست اینستاگرام یه دوست عزیز، منو به گذشته ها برد

از شعر دریای فریدون مشیری تا آهنگش از محمد نوری و ... بالاخره شعر کهکشان های عشق مشیری.... با صدای نوری


از این آهنگ یاد قدیمها کردم

یاد روزایی که این آهنگ و واسه اولین بار شنیده بودم و شده بود آهنگ مورد علاقه ی خیلی از روزهام

یاد حال و هوای روزهایی که متفاوت از بقیه روزها بود

سال ؟؟؟ دانشگاه 

یاد روزهایی که این آهنگو با عشق تمام میخوندم و سر قسمت ... (می روی ، چون بوی گل از برم/ رفتنت کی می شود باورم ) لبخند میزدم

لبخند به اینکه ته هیچ حسی نمیتونه به اون شکل که تو این ترانه میخونه، تلخ باشه

مگه میشد حسی از ته دل باشه و تهش تلخ باشه ؟

مگه میشه آدم وجودشو بزاره وسط و با اطمینان به سمتی که باید، بره و به هدف نرسه ؟

مگه نمیگن خواستن، توانستن است؟

.........

غافل از اینکه آدم ها استادن تو تلخ کردن روزهایی که باورت نمیشه کسی بتونه با حداکثر زورشم گند بزنه بهشون 

 

غافل شدم از راهی که دنیا میرفت

من درست میرفتم

دنیا بود که راهشو اشتباه گرفت...