دلم گرفته بود
با بی حوصلگی اومدم چند خط گلایه بنویسمو برم
بی معرفتی دیدن بد دردیه
بی عاطفه بودن و قبول نداشتن ... بد دردیه
اومدم بنویسم خدایا سیر شدم...
سیر از همههههه چی ... همه ی دنیا
اومدم یه دنیا گلایه کنم از چیزایی که انگار دارمشون ... ولی در واقعیت چیزی ازشون باقی نمونده!
اومدم بگم
به دادم برس ای اشک .... دلم خیلی گرفته...
....
....
....
ولی قبل از همه ی اینا ... دیدم یه نظر جدید دارم ... یه نظر ... بدون اسم ... که محتواش فقط یه لینک بود!
یه لینک با یه خبر دست اول!
اسم ننوشتی که ندونم کیه تو این دنیا که هنوز خاطرم واسش عزیزه و این لینکو پیدا کرده و واسم فرستاده
اسم ننوشتی و جای تشکرم تو نظر خصوصی نیست
ولی یه دنیاااا تشکر ...
خبر خوبی بود ... خیلی خیلی خوب
چند هفته پیش هم یکی بهم گفته بود که نشونه های خوبی میبینه !
ولی ... خوشحالم کرد ... حال و هوامو عوض کرد ...
.................................................................
نه خدا ... کی گفته سیر شدم ؟
کی گفته گلایه دارم ؟
کی گفته اشک باید به دادم برسه ؟
دنیای به این قشنگی ...
با این همه نشونه ی خوب ...
جایی واسه اشک ریختنم مگه داره ؟
حالا اگه کسی بی معرفتی ام کرد، کرد
به درک
خودمو عشقه + کسایی که اینجور به فکرم هستن
خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن
خرمنی گل را بدامن می کشم ره باز کن
روز گارا ز آتش دل بند بندم ، سوختی
در نی جانم ، نوای تازه ای را ساز کن
بر لبم فریادها بود ای هنر پرور زمان
روح خاموش مرا، از نو سخن پرداز کن
این قلم در حسب حالم ، سخت سنگین جوهر است
ای سرشک خوش سکوتم ،قصه ای ابراز کن
اشک من گل کرده ، ای طاووس خوش رفتار غم
چتر صد رنگت مبارک ، هرچه خواهی ناز کن
ای ترانه خوان خوش غوغا ،اگر بانگی زدی
گه گهی هم یاد من با نرگس شیراز کن
رحیم معینی کرمانشاهی