میدونم مبهم گفتم، مبهم نوشتم و حرفهای ناگفته بین جمله هام زیاد مونده
ولی تو یه مرحله از یه عبورم و حس می کنم با اینکه تهش نامعلومه، آینده بهتری در انتظارمه
انقدر که پارسال ناجور و سخت گذشت هی با خودم میگم خب این شرایط بدتر از اون روزا که نمیشه
واسه همین حالم خوب چند روزه
هر چند که حسرت میخورم واسه چیزایی که میتونست سر جاش بمونه و بخاطر لجبازی های کودکانه از دست رفت
ولی وقتی آدما حاضرن بخاطر لجبازی چیزی و از دست بدن، یعنی غیر قابل اعتمادن
این یعنی احتیاط کن موقع نزدیک شدن
احتیاط کن در طول دوره بودن ...
منطقی زیاد بلدیم حرف بزنیم ولی
انتخاب هایی که ذهنمون به صورت ناخودآگاه انجام میده، کاری با منطق و حساب کتاب ندارن متاسفانه
نمیدونم چه تلاشی واسه این بخش از انتخاب ها میشه کرد
اگه میدونین بگین به من
(البته این سری اون انتخاب منطقیه رو کردم )