این بار رفتیم یه جای آروم تو دل کوه
فضایی پر از سنگهای غول پیکر که ترکیب رنگشون با سبزی درختا، یه محیط رویایی ساخته
تو فضای بین کوه و صخره ها، یه رودخونه هم هست
اینجا میشه بی محدویت شنا کرد
آب بالاتر از گردنم میرسیدو سرعتش چندبار داشت منو با خودش میبرد
بعد از دو بار سیل بی سابقه تو این منطقه، آب این ناحیه زیادی بالا اومده
یه آبشارم ته مسیره که بعد نیم ساعت شنا بهش میرسی
برای رسیدن بهش باید یه لحظه بری تو عمق آب، از یه تنگه عبور کنی و اونور تنگه بیای بیرون
.
کاری که عمرا فکر نمیکردم انجام بدم
ولی انگیزه میتونه انتخابای آدمو حسابی عوض کنه
.
انقد کنار رودخونه رو سنگ پر کرده که جایی برای نشستن پیدا نکردیم
اینجا زدیمو رقصیدیم
یه دختر که اصالت اصفهانی-رشتی داشت و انگلیسی قشنگ صحبت میکرد، به همه گفت میخوام براتون شعر بخونمو شروع کرد به خوندن
نمیفهمیدن چی میخوند
ولی لذت میبردن و عشق میکردن
یه عالم اروپایی و هندی و عرب، اینجا برای خوندنش بلند کف زدن
اینجا آواز خوندن زنها گناه نیست
اینجا با مایو و نیم تنه شیرجه زدن تو آب، اصلا گناه نیست
اینجا فقط یه چشمه از مهد آزادیه
با یه تمدن چند هزار ساله
تو اینجور جاها دیگه نباید دنبال بهونه "موندن" باشی
باید بگردی ببینی حالا چیزی ارزش "برگشتن" رو داره؟