|
جمعه 86 آبان 18 :: 3:12 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
تو به من خندیدی و نمی دا نستی من به چه د لهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالها هست که در گوش من آرام، آرام خش خش گام تو تکرار کنان، می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا، - خانه ی کوچک ما سیب نداشت حمید مصدق موضوع مطلب : |