|
جمعه 86 دی 28 :: 9:3 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او سجاده اش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی اگر برای یک اشتباه هزار دلیل بیاوری میشود هزار و یک اشتباه موضوع مطلب : |