|
شنبه 89 تیر 26 :: 2:0 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها،تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب،رودهای آرام،کودکانی که در خاک می دویدند،رنگین کمان در آسمان،و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید،و اگر دقیق نگاه میکردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست،که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود. هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید. آنجا،در میان غرش وحشیانه ی طوفان،جوجه گنجشکی،آرام نشسته بود. آرامش، تابلو دوم است. بعد توضیح داد : آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است ... موضوع مطلب : داستان کوتاه |