|
شنبه 91 مهر 1 :: 9:22 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
پاییز اومد اول مهر ه یه سالهایی اول مهر بهترین و هیجان انگیزترین روز واسم بود ولی گذشتن من بزرگ شدم و ... خیلی سردرگمم تنهام سالهاست هیچکس و تو حریم تنهاییم راه ندادم هر وقت هم که میام یکی و راه بدم ... میفهمم که هنوز آدما رو نشناختم هفته پیش به اون یکی مهسا گفتم یکی از دوستام یه کاری کرد و منو خیلی ناراحت کرد مهسا میگه : اوووووووووووووو ... دختر تو هنوز به این چیزا عادت نکردی ؟؟؟؟؟؟؟؟ راست میگه من هنوزم عادت نکردم هی من فکر میکنم بقیه خوبن و من و دوست دارن و ... بم اهمیت میدن ولی زهی خیال باطل ......
برخیز و می بریز که پاییز میرسد بشتاب ای نگار که غم نیز میرسد
یک روز در بهار وطن سرخوش و کنون دور از دیار و یارم و پاییز میرسد
تا بزم هست جمله حریفند و هم نفس هنگام رزم کار به پرهیز میرسد
تا یاد میکنم ز اسیران در قفس اشکی به عطر و نغمه درآمیز میرسد
گر میوه امید نیامد به دست ما دست شما به در دل آویز میرسد
برخیز و موج را به نگونساریاش مبین دریا دلا که نوبت آن خیز میرسد سیاوش کسرایی
موضوع مطلب : |