سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 174
کل بازدیدها: 882953






 
شنبه 101 مهر 2 :: 9:53 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

نمیدونم بهش میگن زودرنج بودن، حساس بودن، نازک نارنجی بودن

هر چی که اسمشو میزارن 

من شاید بخشی از این خصلت ها رو دارم


خیلی سعی میکنم که وقتی از یه حرفی ناراحت شدم زیاد به روی خودم نیارم یا حداقل اونقدری که ناراحت شدم، نشون ندم

ولی دیگه وقتی یه نفر زل زده به صورتم که نمیتونم ادای خوب ها رو دربیارم

اونم وقتی کسی باشه که کمتر از همه دلم میخواد پیشش فیلم بازی کنم


اینو مبدونم که آدم ها میتونن چند تا مود و مدل مختلف داشته باشن 

ولی نمیفهمم وقتی با یه مودشون خیلییییییییییی بیشتر از حتی جمع دو تای دیگه خوش میگذره، چرا باید تصمیم بگیرن تو یه فاز دیگه باشن

دیشب از اولش هم مشخص بودن یه فاز عجیبیه که من نمیفهمیدم


خب من فکر نمیکردم اوضاع اینطوری پیش بره

زمان بندی ها تو ذهن من خیلی با اوضاع الان فرق داشت

فکر نمیکردم خودم مجبور شم تنهایی یه چیزی رو پیش ببرم

واسه یه بارم که شده اومدم مسئولیت کاری که از انجامش میترسیدم رو بندازم رو دوش یه نفر دیگه،

نه تنها افتاد گردن خودم، بلکه الان باید واسه انجام ندادنش هم جواب بدم


واقعا نمیشه همیشه همه مشکلات رو گفت

نمیشه ریشه اصلی همه ناراحتی ها رو ابراز کرد

ولی بعضی چیزا فهمیدنش اونقدر هم سخت نیست

باورش نمیشه بهش بگم چند تا از کارایی که این مدت انجام ندادم دلیل اصلیش همونی بوده که دیشب گفتم 


چقد هر دفعه که داشتم بهونه میاوردم سختم بود

شاید اصلا اشتباه از من بود که بهونه آوردم و پیچوندم


قطعا وضعیت الان رو انقد دوست دارم که نمیخوام با دلخوری های بیخودی خرابش کنم


ولی همیشه هم "گفتن" چاره نیست...

من هیچوقت بیخودی یه جمله رو پشت سر هم چندین مرتبه تکرار نمیکنم

هیچوقت یه سوال خیلی عادی رو چند بار پشت سر هم الکی نمیپرسم

تمام وقتایی که یه موضوع غیرپیچیده رو میکشم وسط و هر دفعه از یه زاویه درباره ش سوال میپرسم، یعنی یه جای کار میلنگه






موضوع مطلب : دلنوشته