امروزززز در کمال ناباوری از من دعوت به کار شد
یعنی اینا واقعیه رویا نیس ؟؟؟؟؟
امروزززز در کمال ناباوری از من دعوت به کار شد
یعنی اینا واقعیه رویا نیس ؟؟؟؟؟
اینو میفهمم که شاید یه خشمی تو دل مردم جمع شده باشه که با هر بهونه ای سر باز میکنه و مردمو میکشونه تو خیابونا
اینو میفهمم که تو این داد و بیدادا، غیر عزاداری و گریه کردن. هزار تا دلیل دیگه واسه فریاد زدن دارن ...
ولی اینو نمیفهم که ربط مرگ یه خواننده ...! با اینجور شلوغی ووو شوکر و ...پلیس... دویدن و جیغ زدن چیه؟؟؟
امروز تو خیابون یه پلیس اومد یه دختره رو از جا بلند کنه بگه خانوم پاشو برو
دختره هر چی عقده ی چند ساله از پلیس و بسیجی و گشت و ... داشت سره پلیسه خالی کرد
2-3 تا لگدم به پلیسه پروند که تو غلط کردی به من حرف زدی و این چیزاااااا
انقد به پلیسه فحش داد که من اگه جای پلیسه بودم.....
اصن به وضعی بود ... هر کی دختره رو نگاه میکرد خنده ش میگرفت
اعتراض چیز بدی نیست
ولی هر چی بجاش !!!
بنده خدا مرتضی پاشایی فکر میکنین راضیه که این چیزای مسخزه اتفاق بیفته ؟؟؟؟
دوست جونم (مهرناز)
همونی که روز اول دانشگاه گیلان قبل از سوار شدن سرویس باش دوست شدم
همونی که 5 ساله باهاش دوستم
همونی که خیلی دوسش دارم
ازدواج کردددددددددددددددددددددددددددددددد
دست ، جیغ، هورای بلندددددددددددددددددددددددد
(برای دختران پاکدامن میهنمان که زیباییشان نه تنها نصف جهان، که کل جهان را گرفته است...)
بانوى سرزمین من!
زیبایى تو
زاینده تر از رودخانه هاست،
زیبایى تو
چهارباغ ترین شعرِ شهرِ ماست،
زیبایى تو
پل بسته روى شعر،
زیبایى تو
نقش بسته بر جهان...
گیرم اسید بپاشند
با بوى عطر و پیچش زلفت چه مى کنند؟
غمگین نباش!
زیبایى تو فقط زخم خورده است
زیبایى تو به چشمِ بدِ مرد خورده است...
گیرم
نامردهاى مرد
مناره هاى تنت را شکسته اند
اما تو همچنان
زیباى خفته ى تاریخ میهنى...
کامران رسول زاده
از برم دامن کشان رفتش آن نامهربان
از من آزرده دل کی دگر بیند نشان
رفتش که رفتش
رفتش که رفتش
زمانی که دکمه روشن کامپیوتر را می زنید چندین برنامه هستند که به صورت پیشرض می خواهند همزمان بالا بیایند و آماده به کار شوند . در واقع هرچه نرم افزارهای نصب شده روی کامپیوتر بیشتر باشد زمان بیشتری برای بالا آمدن ویندوز گرفته می شود . برخی از نرم افزارها به طور اتوماتیک خود را درلیست Startup قرار می دهند که با چند مرحله کار از شر آنها خلاص می شوید .
برای این کار به منوی Start بروید و Run را باز کنید . در آنجا عبارت msconfig را تایپ نمایید تا یک پنجره مثل تصویر زیر ظاهر شود ( این دستور و فرآیند در ویندوزهای xp ، 7 و ویستا قابل اجراست ) .
گزینه Startup را انتخاب کنید . در اینجا لیست تمام برنامه هایی که موقع استارت ویندوز بالا می آیند را مشاهده می کنید . می توانید با برداشتن تیک کنار آنها از شرشان خلاص شوید و به سرعت بوت ویندوز کمک کنید . بعد از اعمال این فرآیند از شما در مورد ری استارت کامپیوتر سوال می شود که بهتر است آن را تایید کنید و اگر لازم نمی بینید گزینه Exit without restart را بزنید .
از این به بعد بر سرعت بوت آپ کامپیوتر شما افزوده می شود .
http://www.elmefarda.com
از قدیم گفتن ... خدا گر ز حکمت ببندد دری ... ز رحمت گشاید در دیگری
حالا حکایت گفتن این جمله بمونه بین خودمو ستاره که اونه که الان فقط میدونه منظورم چیه
هفته پیش انقد حالم گرفته بود ... بخاطر ...
گفتم دیگه این روزای خوب تموم شده و هیچ فرصتی واسه برگشت به گذشته پر خاطرمون نمونده ...
دسته جمعی تو دانشگاه ... تو لاهیجان ... تو رستورانا ...
کافی شاپ نوشین با میلک شیک پرتقال ... دم استخر با توریستای عراقی ...
اسم شهر بازی کردن تو سرویس دانشگاه و گیر دادن به رنگ بلوز بقیه و... بستنی و اسکمو خوردن تو سرویسوو ...
... هزاررررررررررر هزارررررررررررر خاطره ی قشنگ که تو بدترین شرایط روحیم واسم ساخته شد ....
روزایی که فکر میکردم آخر دنیاس ، این خاطره ها و اتفاقای کوچیک و دوست داشتنی سرپا نگهم داشت ...
انقدر دنیای بیرونم شاد شد که غم درونم و فراموش کردم ... و امروز از همه ی اونا 2 سال گذشته ... و دوست دارم تکرار بشن ... دوباره ... دوباره
و امروز ... یه روزنه ای باز شد ... واسه مرور بخش کوچیکی از اون خاطرات ... واسه یه تکرار گذری و لحظه ای از اون روزها که حس قشنگ گذشته رو دوباره زنده کنه ...
کاش لحظه ها نگهداشتنی بود .... کاش... !
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن روزهایی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم ، چون حبابی از هوا لبریز ، می جوشید
چشمم به روی هرچه می لغزید
آنرا چو شیر تازه مینوشد
گویی میان مردمکهایم
خرگوش نا آرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای ناشناس جستجو میرفت
شبها به جنگل های تاریکی فرو می رفت
وو فکر می کردم به فردا ، آه
فردا
حجم سفید لیز .
در ظهرهای گرم دودآلود
ما عشقمان را در غبار کوچه میخواندیم
ما بازبان ساده ء گلهای قاصد آشنا بودیم
ما قلبهامان را به باغ مهربانی های معصومانه میبردیم
و به درختان قرض میدادیم
و توپ ، با پیغامهای بوسه در دستان ما میگشت
و عشق بود ، آن حس مغشوشی که در تاریکی هشتی
ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان میکرد، در انبوه سوزان نفس ها و تپش ها
و تبسمهای دزدانه
آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید میپوسند
از تابش خورشید، پوسیدند
و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت .
و دختری که گونه هایش را
با برگهای شمعدانی رنگ میزد ، اه
اکنون زنی تنهاست
اکنون زنی تنهاست
دلم مسافرت میخواد .... شدیدددددد :(
نتیجه ی دانشگاه هم اومد....
مهندسی برق - الکترونیک... ارشد ... پیام نور تهران ن ن ن ن!!!!!!
مهندسی برق- کنترل ... ارشد... آزاد علوم تحقیقات تهران !!!!!!!!
از این همه بیکاری خسته شدم
از اینکه مجبورم تایم خالیم رو با درس خوندن پر کنم خسته شدم
:(
آخه تا کی ی ی ی ی ؟؟؟؟؟؟
از فردا یه دوره جدید شروع میشه ...
کاش که فایده داشته باشه
کاش ... :(