سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

دلیل عشق . . .

 

و ماجرا اینگونه آغاز شد... «دوستت دارم»...

 

و با تپش ِ قلبهایمان، ادامه یافت...

 

و با اشک ِ چشمانمان، به انتها رسید...

 

من تو را مقصر می‌انگاشتم و تو مرا...

 

تو از من گلایه می‌کردی و من از تو...

 

یادت هست، عشق را چگونه معنا می‌کردیم؟...

 

تو می‌گفتی:
«عشق، انحنای بازوان ِ تو، پیرامون ِ تجسم  ِ خیالی من است»...

 

و من می‌گفتم:
«عشق، تصور  ِ بازی شیطنت‌آمیز  ِ آبشار  ِ گیسوانت، در چنگال ِ باد است»...

 

هر دو تظاهر می‌کردیم که نمی‌دانیم...

 

حال آنکه می‌دانستیم...

 

عشق دلیلی بود که، تو را جلوی پنجرهء اطاقت می‌کشاند...

 

و نگاه دزدانه‌ام را نیز...

 

www.smile.persianblog.com