|
یکشنبه 94 شهریور 8 :: 11:44 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
استرس س س س س س س یعنی کدوم شهر قبول میشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟// خدااااااااا؟؟؟؟؟ دعا کنین .... دعا دانشگاه خوب باشه معتبر باشه باحال باشه شهرش خوب باشه باحال باشه بزرگ باشه دانشگاه بزرگ باشه قدیمی باشه و مهمتر از همه. ... من دوسش داشته باشم موضوع مطلب : کنکور, کارشناسی ارشد, رشته-شهر
یکشنبه 94 شهریور 8 :: 3:4 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم رسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم بر آن بودم که در راه وفایش عمرها باشم چو میدیدم که ازحد میبرد جور و جفا رفتم و چه زود.... و چه عجیب و باور نکردنی 4 سال از اون روز گذشت... و امروز چه اتقاقی همون لباس رو پوشیدم و اون به اصطلاح قشنگ ترین روزها چه تلخ تموم شد!
خبرم هست دل آزرده و بیمار شدی
بی سبب نیست از این فاصله بیزار شدی
قصه میخواست که ما در طلب هم باشیم
نسترن پا به میان کرده و بی یار شدی
ظاهرا خوشه پروین زمان مستت کرد
این چه رسمیست که از تیره ی اغیار شدی
زود رفتی و دل از خاطره ها خالی شد
دل بریدی ز من و با دگری یار شدی
خبرم هست که با وسوسه شب پرگان
چند روزیست که در حسرت دیدار شدی
قاصدک گفت که از پنجره ها دلگیری
وز همین روست که همساده ی دیوار شدی
از پشیمانی تو چلچله ها میگویند
و صد افسوس ، چه با فاصله بیدار شدی موضوع مطلب :
یکشنبه 94 شهریور 8 :: 1:47 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
خدایا ... خداونداااا این روزهاتو از ما نگیر.... ولی خدا .... یکمم رو جنبه ی ما حساب کن دیگه بخدا این دله ... یه بار سکته میکنم میمیرمااااااا آخه آتیش سوزی .... 2 باررر ..... تو یه ماه ؟؟؟؟؟؟ یعنی من امروز حق نداشتم سکته بزنم آیا؟؟؟؟؟ وقتی چراغ بالا سرم تو باشگاه (یادگار امام) آتیش گرفت؟؟؟؟؟؟ بعد چرا من دویدم وسایلمو برداشتم گرفتم تو بغلم بچه ها خندیدن؟؟؟؟؟ خب ترسیدم دیگه .... خب این یکی هم بخاطر برق بود دیگه ... خب من چیکار کنم آتیش نشونی اومد دستام میلرزید؟؟ ترس داشت خداااااااااااااا... ترس س س س س داشت ولی چقد خندیدم دیدم یه سری با شلوارک و مانتو دارن میدوان بیرون یعنی تصور کنین اگه واقعا اون آتیش شعله میگرفت و به بقیه سیما میگرفت یه ملت زن با تاپ و شلوارک باس میدوایدن بیرون پیش آتیش نشوناااا :))))) خب چیزی البته نشدااا .... تا جایی که من موندم فقط یه چراغ آتیش گرفت ... بعد همونطوری 3-4 دقیقه سوخت واسه خودش اون بالاااااااااااا همه هم فقط داشتن نگا میکردن ... بعدم آتیش نشونی اومد همه دویدن بیرون .... ولی فکر کنم خودش خاموش شد !!
خدا جون من حالا حالاها کلی آرزو دارم ... فرصت میخوامااااااااا.... من و از این دنیا نگیر ملتی دق میکنن
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
وای بر من، همچنان میسوزد این آتش
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد موضوع مطلب : آتش سوزی, مهدی اخوان ثالث, فریاد
پنج شنبه 94 شهریور 5 :: 1:49 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
این گوگلم خیلی باهوشه هاااااااااااااا میخواستم آهنگ پریا خانوم اندی رو دانلود کنم حواسم نبود رو انگلیسیه نوشتم: \vdh ohk,hl hknd nhkg,n enter زدم اولین گزینه سرچش اومد: دانلود پریا خانوم اندی یعنی خدایی مخیه واسه خودش عجب بارونی گرفتاااااا هوا حسابی پاییزیه دوسش دارم موضوع مطلب : گوگل
دوشنبه 94 مرداد 26 :: 1:29 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
حقوق تیچری جالب بود !!! کمی خندیدیم !!! موضوع مطلب :
شنبه 94 مرداد 24 :: 2:19 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
هی ی ی ی عجب اوضاع قاراش میشی شد!!!! موضوع مطلب :
دوشنبه 94 مرداد 19 :: 3:15 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
آتیش !!!
ترسناک بود!!! تا حالا عملیات آتش نشانی رو انقدر از نزدیک حس نکرده بودم !!! موضوع مطلب :
پنج شنبه 94 مرداد 15 :: 1:17 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
پریشب داشتم یکی یکی بدترین خاطرات زندگیمو یاد می آوردم !! دیروز ... 3 بعد ظهر یک خاطره بد دیگه به لیست خاطرات بد اضافه شد! حیف که فعلا نمی تونم بنویسمش اینجا ! چون ... ! تا خبر به گوش همه برسه ! موضوع مطلب :
دوشنبه 94 مرداد 5 :: 12:58 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
متنفرم از وقتایی که دلت گرفته همه هم خوابشون میاد...! اصن آدم باید یه چند تا دوست شب کار داشته باشه وقتی دلش گرفت تا صبح بشینه باهاشون بحرفه ایشششش چه وضعشه موضوع مطلب :
دوشنبه 94 مرداد 5 :: 12:9 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
دل دیگه حساب کتاب نداره یه موقعهایی همینطوری میگیره همینطوری ! موضوع مطلب : |