|
چهارشنبه 94 تیر 31 :: 2:38 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
خب تقصیر من چیه آخه تیچری دوس ندارم خب این شکلی تیچری دوس ندارم دوس دارم به روش خودم درس بدم خب .... نه این شکلی زوری از کتاب..... ای بابا 4 ساعت نشستم الان سوال طرح کردم .... ولی بچه ها که نمیخونن اصن ... ایششش ... چه وضعشه موضوع مطلب :
سه شنبه 94 تیر 9 :: 11:45 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
چقدر تغییر با 94 اومد چقدر باید خدا رو شکر کنم که دیگه امسال مثل سالهای قبل نیست امسال ... سال تغییره سال تجربه ی چیزهای جدید که کاش خیلی زودتر از اینها اتفاق میفتاد بالاخره .... خواسته یا ناخواسته Teacher شدم!!! شدم معلم زبان انگلیسی تو یه موسسه واسه بچه های 10 تا 14 سال
و پریروز تونستم برای اولین بار موقع پر کردن یه فرم بین مربعهای خالی بیکار و شاغل، دومیشو انتخاب کنم !
حتی یه درصدم خودمو تو همچین موقعیتی نمیدیدم نه بخاطر اینکه خوبه یا بده بخاطر اینکه علاقه و اعتماد به نفس لازم واسه تدریسو تو خودم نمیدیدم ولی حالا ... 2 جلسه گذشته شنبه ی همین هفته شروع شد حالا بعد 2 جلسه حس میکنم چه تجربه ی جالبیه و بچه ها رو دوس دارم از حس رقابتشون ... شوخی هاشون ... حتی خندیدنشون به من ... لذت میبرم روزهای خوبیه .. فقط مجبورم به اندازه روزهای کنکور درس بخونم هم واسه کلاس زبانی که دانش آموزشم هم واسه کلاس زبانی که معلمشم! فردا هم قراره از بچه ها املا بگیرم دلم واسه جای اونا نشستن تنگ شده ... دلم میخواد بشینم ... معلمم املا بگه ... منم بنویسم ... بنویسم !!!! معلمم درس بده ... فارغ از همه ی دنیا گوش بدم ... و به هیچی جز صدای زنگو خلاص شدن از کلاس فکر نکنم ... . . . معمولاً تصورات غلط زیاد داریم... خیلی زیاد یکیش این بود که فکر میکردم که اگه یه جایی کار کنم... حس سر زندگی و خوبی دارم... حس سر زندگی هست ... ولی حس پیری هم هست ... اینکه دیگه جام پشت میز و نیمکت نیس ... غم انگیزه ! زندگی آدمو کجاها میبره ... زندگی ... مخصوصا اینجا ... آدمو میبره اونجایی که خودش میخواد تمام آرزوها ... تمام خیالبافی ها ... تمام فکر و دغدغه و مشغله ها همش هیچ و مزخرفه اینجا ما تصمیم نمیگیریم... زندگی ما رو میبره اونجایی که خودش تعیین میکنه نگاه کنید ... انتخاب رشته ... انتخاب دانشگاه ... انتخاب شهر زندگی ... نوع کار ... کدومش انتخاب خودمونه؟؟؟
شمام زیاد فکر نکنید ... به هیچ جا نمیرسه ... خودش ... خود زندگی ... میبرتتون جلو ...
موضوع مطلب :
یکشنبه 94 خرداد 31 :: 12:7 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
ایده سریال پایتخت !!! برای حمایت از پایتخت 92-9-24 (در همین وبلاگ هم قبلا مطلب گذاشته شده) گرچه برخی از وکلای دادگستری در گفتوگو با همشهری این خبر را تأیید کردهاند اما مقامات پلیس و قوه قضاییه، از صحت این خبر اظهار بیاطلاعی میکنند و میگویند که هنوز با چنین پروندهای روبهرو نشدهاند. این نسخه مرد رمال در ادامه ماجرای عجیب تری را رقم زد؛ چرا که مرد جوان تصمیم گرفت هر طوری شده به یک غسالخانه برود و دستوری را که رمال میانسال داده بود، عملی کند. او برای این کار نزد یکی از غسالهای شهر رفت و ماجرا را با وی در میان گذاشت و از او کمک خواست. غسال که نسخه رمال را باور کرده بود قبول کرد که به مرد جوان کمک کند و برای غسلدادن مرد جوان با او قرار گذاشت. در روز قرار، مرد جوان راهی غسالخانه شد. آن روز، جسد مردی را که بهعلت بیماری جانش را از دست داده بود برای غسل و شستوشو به غسالخانه آورده بودند و مرد غسال سرگرم شست و شوی جنازه بود. وقتی مرد جوان رسید، غسال از او خواست که روی تخت غسالخانه دراز بکشد تا او را هم غسل دهد. وقتی همهچیز برای اجرای نسخه رمال آماده بود، غسال به طرف مرد جوان رفت تا او را شست و شو دهد اما مرد جوان از وی خواست برای شستن او از لیفی تازه استفاده کند، نه لیفی که با آن مردگان را میشوید. مرد غسال قبول کرد و برای آوردن لیف تازه، تخت غسالخانه را ترک کرد و در همین هنگام خانواده مردی که آن روز فوت شده و جنازهاش روی تخت غسالخانه بود، وارد آنجا شدند. آنها با دیدن 2جنازه روی تخت غسالخانه و غیبت مرد غسال تعجب کردند و یکی از آنها با صدای بلند پرسید: «پس غسال کو؟». در همین هنگام مرد جوان از روی تخت غسالخانه برخاست و گفت: «غسال رفته است تا لیف بیاورد». دیدن مردی که از روی تخت غسالخانه بلند شده و شروع به حرفزدن کرده بود، برای خانواده متوفی آنقدر ترسناک بود که یکی از آنها سکته کرد و پس از انتقال به بیمارستان جان باخت. یکی دیگر نیز چنان وحشت کرد که هنگام فرار، پایش لیز خورد و سرش با زمین برخورد کرد و دچار خونریزی مغزی شد و در نهایت در بیمارستان جان باخت. به این ترتیب غسال و مرد جوان بازداشت شدند و پرونده آنها در حالی در اختیار دادسرا قرار گرفته که هنوز کسی نمیدانست جرم آنها چیست. موضوع مطلب : سریال, پایتخت
یکشنبه 94 خرداد 17 :: 3:7 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
اش... به همین خیال باش !!! همینطوری الکی الکی؟؟ تا نشناسم نمیشه! موضوع مطلب :
چهارشنبه 94 خرداد 6 :: 1:57 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
یک دوستی داشتم، همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، زندگی هم همینجوری ست. هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم. همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن، (زنده یاد صادق هدایت) موضوع مطلب :
سه شنبه 94 اردیبهشت 29 :: 1:51 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
الان کسی میدونه من با این رتبه قبول میشم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ موضوع مطلب :
جمعه 94 اردیبهشت 25 :: 9:2 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
هم نظر خصوصی میدین هم اسمتونو نمیزارین هم آشنایین؟؟ چه وضعشه آخه؟؟؟؟؟؟
موضوع مطلب :
پنج شنبه 94 اردیبهشت 24 :: 11:29 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
ایرانی می تواند نه بابا......... واقعاااااااااااااا واقعااااااااااااااااااااااااااا انگار (ایرانی می تواند) گاهی یه کارایی بکند !!!! کنکور سد کنکورررر 1780 !!!!! حالا سراسری میشه .... خدا رو شکررررررررررررررررررر.... حالا هر دهاتی هم شبانه شد، شد .... آقا من این دفه دیگه نمیخوام شکایت کنم راضیم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.... راضیم این روزا ... روزای خوبیه !! feeling: ذوق مرگ گ گ گ گ گ
موضوع مطلب : برق, کنکور
پنج شنبه 94 اردیبهشت 17 :: 11:3 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
اشتباهات عاشقانه زندگی
این روزها آمار طلاق از همیشه بالاتر رفته است و شاید یکی از علتهای اصلی این
آمار بالا بهدست نیاوردن شناخت کافی در دوران آشنایی است. دختر و پسرهای
زیادی هستند که گمان میکنند تنها وجود عشق و علاقه برای ازدواج کافی است
ولی گاهی همین عشق مانع شناخت درست میشود و چشمان 2 طرف را کور
میکند. اما اگر خود شما یا یکی از نزدیکانتان تا به حال عاشق شدهباشید
اذعان میکنید که آدم عاشق خیلی عقلانی تصمیم نمیگیرد و خیلی سخت میتواند
منطقی باشد،در اینجا قصد داریم به شما کمک کنیم حتی اگر عاشق هم هستید
چشمانتان را باز کنید و ما شما را از تمام اشتباهات پیش از ازدواج آگاه کنیم.
قرار نیست فردا عوض شود انتخاب شما اشتباه است زیرا امید دارید او بعد از ازدواج تغییر کند این یکی از رایجترین اشتباهات است، خیلی از زوجهای جوان هستند که تنها به این
دلیل با هم ازدواج میکنند که امید دارند در آینده یکدیگر را تغییر دهند(به اصطلاح رایج
«درست کنند»).هیچگاه با آینده و استعدادهای نهانی و درونی فرد ازدواج نکنید.
اگر رفتارهای حال حاضر فردی را نمیپسندید و با آنها راحت نیستید مطمئن باشید
در زندگی آینده هم این مشکلات را خواهید داشت، پس اصلا با آن فرد ازدواج نکنید.
حواستان باشد که بیشتر افراد بعد از ازدواج بدتر هم میشوند.در دوران آشنایی به
روحیات، شخصیت، عادتها، مهارتهای ارتباطی، وضعیت ظاهری فرد مقابل خوب دقت
کنید و مطمئن شوید میتوانید با چنین ویژگیهایی راحت کنار بیایید.
ویژگیهایی که شخصیت او را میسازند
انتخاب شما اشتباه است چون بیشتر بر زیباییهای ظاهری تاکید دارد تا شخصیت فرد زیبایی میتواند مثل جرقه آتش رابطه را روشن کند ولی تنها یک شخصیت خوب
میتواند آتش رابطه را روشن نگه دارد هنگام تصمیمگیری حواستان باشد که وقتی
اسیر زیباییها و عشق هستید ممکن است خیلی تصمیمتان عاقلانه نباشد، درست
است که بین شما عشق و علاقه وجود دارد ولی آیا همانقدر که نسبت به عشق
خود مطمئن هستید به شخصیت طرف مقابل هم اطمینان دارید؟
یادتان باشد4 ویژگی شخصیتی وجود دارد که باید حتما در طرف مقابل چک کنید:
فروتنی: آیا این فرد عقیده دارد که «انجام کار درست» خیلی مهمتر از آسایش
شخصی است؟
مهربانی: آیا این فرد از کمک کردن به دیگران لذت میبرد؟ چگونه با دیگران برخورد
میکند؟
آیا سعی میکند برای دیگران خوشایند باشد؟ آیا علاقهای به کارهای داوطلبانه و
خیرخواهانه دارد؟
مسئولیتپذیری: تا چه حد میتوان روی حرفهای او حساب کرد؟ اگر بگوید کاری را
انجام میدهد، میتوان مطمئن بود؟
خوشحالی: چقدر از خودش راضی است؟ آیا از زندگیاش لذت میبرد؟ آیا به لحاظ
عاطفی و هیجانی ثبات دارد؟
در نهایت از خودتان بپرسید:دوست دارید بیشتر شبیه این آدم باشید؟ آیا دوست دارید
فرزندتان بیشتر شبیه این آدم باشد؟
نیازهای شما را درک نمیکند انتخاب شما اشتباه است چون مرد انتخابی شما نیازهای خاص یک زن را درک نمیکند زنها و مردان هرکدام احتیاجات عاطفی خاصی دارند و معمولا این مردان هستند که
نمیتوانند این نکته را درک کنند،البته در بعضی از فرهنگها تلاش بسیاری میشود که
به مردان نیازهای عاطفی زنان را یاد دهند و راه خوشحال کردن زنان را بیاموزند. یکی از
نیازهای خاص زنان، مورد عشق واقع شدن است یعنی یک زن احتیاج دارد احساس کند
مهمترین فرد در زندگی شوهرش است، بنابراین شوهر باید توجه کافی و رفتاری سازگار
با این حالت را به همسر نشان دهد.
زندگی مشترک یعنی هدف مشترک
انتخاب شما اشتباه است چون درباره هدفها و اولویتهای معمولی و متعارف زندگی تفاهم ندارید
3 راه پایهای که ارتباط ما را با فرد دیگر برقرار میکنند، عبارتند از:
1. زیبایی (تمایل قلبی) و سازگاری
2. یکسان بودن هدفهای متعارف زندگی
3. داشتن علائق مشترک
وقتی ارتباط 2 نفر عمیقتر میشود که هدفهای متعارف و لازم زندگی آنها یکسان
باشد و تصمیم بگیرند با هم به آن هدفها برسند. بعد از ازدواج ممکن است 2 اتفاق در
زندگی شما بیفتد یکی اینکه باهم و در کنار هم رشد کنید و دیگر اینکه هر کدام جدا و
بدون نیاز به هم فرآیند رشد خود را طی کنید، اگر میخواهید در کنار هم رشد کنید باید
اول از همه با خود فکر کنید و به این نتیجه برسید که در «زندگی به دنبال چه هستید»
یعنی به عنوان مثال در دوران مجردی خود برای چه حوزهای زندگی میکردید، حالا فردی
برای شما مناسب است که در این حوزه عقیدهای کاملا شبیه شما داشته باشد. این دقیقا
تعریف یک شریک زندگی است. شریک زندگی کسی است که شریک هدفهای شما باشد،
یعنی 2 نفری که کاملا شبیه هم مفهوم زندگی را درک میکنند و برهمین اساس اولویتها،
هدفها و ارزشهای مشترک در زندگی دارند.
تحت تاثیر نباشید انتخاب شما اشتباه است چون شما ارتباط عاطفی بسیار عمیقی با او ندارید اگر میخواهید بفهمید که آیا با طرف مقابل یک ارتباط عاطفی قوی دارید یا نه از خود بپرسید:
«آیا من این فرد را تحسین میکنم و به او احترام میگذارم؟»البته حواستان باشد که جمله
فوق این معنا را نمیدهد که «آیا من تحتتاثیر او هستم؟» هرکدام از ما ممکن است تحتتاثیر
یک ماشین مرسدس بنز هم باشیم ولی احتمالا تعداد کمی از ما به صاحب کارخانه مرسدس
بنز احترام میگذاریم. دقت کنید چیزهایی که باید شما را تحت تاثیر قرار دهد ویژگیهایی چون
خلاقیت، صداقت و راسخ بودن و... است نه عناصر ظاهری و فیزیکی.همچنین از خودتان بپرسید:
«آیا من به این فرد اعتماد دارم؟» که میتواند این معنا را داشتهباشد که «آیا این فرد به لحاظ
عاطفی ثبات دارد؟ آیا میتوانید با خیال راحت به او تکیه کنید؟»
خود سانسوری نکنید انتخاب شما اشتباه است چون خود شما بهراحتی همه چیز را به او نمیگویید هر چیز آزاردهنده کوچکی که برای شما در رابطه وجود داشته باشد باید درباره آن با طرف مقابل بحث کنید، حواستان به موارد آزاردهنده و ناخوشایند باشد، این موارد هستند که نشان میدهند شما 2 نفر در آینده چگونه با هم ارتباط برقرار خواهید کرد، گفتوگو میکنید و با یکدیگر کنار میآیید؛ در طول زندگی ناگزیر مشکلات زندگی بیشتر خواهند شد، شما باید قبل از اینکه زیر بار تعهد ازدواج بروید، این مورد را بفهمید: آیا میتوانید اختلافات را بهراحتی حل کنید و موارد مورد توافقتان را به راحتی پیدا کنید؟هیچ وقت از این نترسید که فرد مقابل بفهمد چه چیزی شما را آزار میدهد. این مورد همچنین میتواند نشان دهد شما در مقابل فرد مقابل چقدر آسیبپذیر هستید، یادتان باشد که هرقدر کسی با شما صمیمیتر باشد بیشتر میتواند به شما آسیب برساند.
چرا از آدم کنترلگر باید دوری کنید
انتخاب شما اشتباه است چون شما کسی را انتخاب کردهاید که وقتی با او هستید به لحاظ عاطفی احساس امنیت نمیکنید در این مورد سوالات زیر را از خودتان بپرسید: «آیا هنگامی که با این فرد هستم احساس آرامش و آسایش میکنم؟ آیا واقعا خودم هستم و واقعیات درونی خودم را راحت با او مطرح میکنم؟ آیا با بودن با این فرد احساس خوبی نسبت به خودم پیدا میکنم؟» مطمئن شوید با کسی ازدواج میکنید که به شما تمام این احساسات را میدهد. از خودتان بپرسید که آیا از این فرد میترسم؟ در آشنایی که قرار است به ازدواج منتهی شود شما نباید مدام حواستان به حرفهایتان باشد که مبادا طرف مقابل از بعضی حرفها ناراحت شود یا تصور بدی پیدا کند. اگر شما میترسید احساسات و عقاید خود را بهراحتی مطرح کنید، مطمئن باشید در رابطه شما مشکلی وجود دارد.
حواستان باشد فردی که مدام بخواهد شما را عوض کرده و تغییر دهد مورد مناسبی برای ازدواج نیست.
گروهی دیگر از افراد هم هستند که ممکن است احساس ناامنی در شما به وجود بیاورند، اینگونه افراد میخواهند تمام زندگی شما را کنترل کنند. رفتارهای کنترلگر میتوانند یک زندگی را بهراحتی خراب کنند. حواستان باشد که فرق بزرگی بین کنترل کردن و پیشنهاد دادن وجود دارد. یک پیشنهاد به نفع خود شماست ولی یک رفتار و حرف کنترلگر به نفع فرد کنترلکننده است.
اگر میخواهید از چیزی فرار کنید
انتخاب شما اشتباه است چون شما این رابطه را انتخاب کردهاید تا از مشکلات شخصی و ناملایمات زندگی فرار کنید اگر شما ناراحت، افسرده و مجرد هستید، به احتمال فراوان حتی اگر متاهل هم بشوید باز ناراحت و افسرده خواهید بود، قرار نیست ازدواج مشکلات شخصی، روانی و عاطفی شما را برطرف کند. اگر شما هر مشکلی داشته باشید، ازدواج آن را بزرگتر هم خواهد کرد.
اگر شما از خودتان و زندگیتان راضی نیستید، مسئولیت آن را قبول کنید و بکوشید که در همان زمان مجردی با مشکلات بجنگید. در این صورت احتمالا هم خودتان احساس بهتری خواهید داشت و هم همسر آینده شما خوشبختتر خواهد بود.
اگر دلتان سوخته است
انتخاب شما اشتباه است چون تنها میخواهید مشکل او را حل کنید وقتی فرد مقابلتان به لحاظ احساسی و عاطفی دچار مشکل بوده و در عین حال میخواهد یک رابطه را با شما شروع کند ممکن است شما را نیز تحت تاثیر خود قرار دهد. این مشکل عاطفی حتی میتواند وابستگی بیش از حد به پدر و مادرش باشد یا وابستگی بیمارگونه او به کار یا تفریحاتی خاص یا پول و حتی اینترنت و...حواستان باشد که فرد مقابل شما وابستگی بیمارگونه به فرد یا چیز خاصی نداشته باشد چون چنین فردی نمیتواند تمام احساسات خود را در اختیار شما قرار دهد و مسلما اولویتهای شما هم یکسان نخواهد شد و این نمیتواند پایه یک زندگی خوب را بسازد. موضوع مطلب :
چهارشنبه 94 اردیبهشت 2 :: 2:24 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد مرا به گور سپاری مگو وداع وداع که گور پرده جمعیت جنان باشد فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا که های هوی تو در جو لامکان باشد تو را چنین بنماید که من به خاک شدم به زیر پای من این هفت آسمان باشد
تاریخ فوت : 94/1/31 مرگ چه غم انگیزه ! حتی برای کسی که زیاد نمیدیدمش واسه بزرگترین مرد فامیل مادری! دایی بزرگم دایی اسفند! چقدر سخته باورش که مردی همیشه سرحال و قبراق در حال قدم زدن تو خیابون میدیدمش انقد از بیماری رنج کشید که آخرش فوت کرذ ... همه میمیرن! ولی مرگ ... بعد از این همه عذاب و تقلا... به نظر ناعادلانه س امروز ... خاکش کردن دایی بزرگمو چه وحشتناکه که وقتی دارن میزارنش تو یه چاله تاریک واستی و نگاه کنی چه دردناکه خاک بریزن رو بدن عزیزترین کست و دیگه هیچوقت نتونی ببینیش ... ولی بدتر از همه لحظه ایه که واسه همیشه ... [واسه همیشه ی همیشه] ، همونجا رهاش میکنی و برمیگردی!!! برمیگردی خونه ! و زندگیتو ادامه میدی و کم کم فراموش میکنی که چقدر زندگیت با وجودش قشنگتر میتونست باشه حلا تنهاتر از همیشه س ! فاتحه یادتون نره بزرگ بود صداش به شکل خلوت خود بود ولی نشد ««و رفت تا لب هیچ»» ««و پشت حوصله ی نورها دراز کشید»» ... ...
موضوع مطلب : مرگ |