سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 92
بازدید دیروز: 162
کل بازدیدها: 884039






 
چهارشنبه 84 آبان 25 :: 2:12 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام.. امیدوارم همگی خوب باشید.

بابا من که هفته ی دیگه اصلا آن نمیشم. خب حالا شما چرا اینقدر بی معرفت شدین؟

چرا هیجکدومتون آن نمیشین.

دلم خیلی گرفته

من فردا المپیاد دارم. واسه همینم مدرسه نمیرم.

امروزم امتحان فیزیک داشتم. قبلش کلی سر آقای پارسایی غر زدم که آقا امتحان نگیر. ولی اون که گوش نکرد.

آخرشم خودم اول از همه ورقه م رو دادم.

این پارسایی بخواد یه بار دیگه از این گیرا بده سر امتحان من حالش رو می گیرم. گفته باشم.

دیروزم با اون یکی آقا پارسایی کار داشتیم که گفتیم نگیرین. ولی اون امتحانش رو گرفت.( هندسه)

خداییش من میخوام بدونم این درس آمادگی دفاعی رو کی اختراع کرد؟

اگه شما میدونید به منم بگید با هم بریم حالش رو بگیریم.

امیدوارم همگی خوش باشید. مخصوصا بچه های رشت.

بای تا بعد




موضوع مطلب :
دوشنبه 84 آبان 2 :: 2:4 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

هر گاه یک گاو را دیدید، حتما به او سلام کنید. چون تاکنون هیچ دانشمندی در جهان نتوانسته دستگاهی اختراع کند که از یک طرف علف بگیرد، و از طرف دیگر شیری را که از علف به وجود آمده خارج کند.

از کتاب نیلوفر




موضوع مطلب :
سه شنبه 84 شهریور 22 :: 4:27 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

با من بگو از عشق ای آخرین معشوق

که برای رسوایی دنبال بهونه م

با بوسه ای آروم خوابم رو دزدیدی

تو شدی تعبیر رویای شبونه م

من تو نگاه تو دنیامو می بینم

فردای شیرینم نازنین من

چشمای تو افسانه نیست که تموم خواب و خیالم بود

تقدیر من عشق تو شد که همیشه فکر محالم بود

شبهای تنهایی همرنگ گیسوته

آغوشت و وا کن بانوی مهتابی

دلواپسیهامو با خنده ای کم کن

که تویی پایان تردید و بیتابی

من تو نگاه تو دنیامو می بینم

فردای شیرینم نازنین من

چشمای تو افسانه نیست که تموم خواب و خیالم بود

تقدیر من عشق تو شد که همیشه فکر محالم بود




موضوع مطلب :
پنج شنبه 84 شهریور 3 :: 4:16 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

« افلاطون» در افسانه ای عشق را « جستجوی انسان برای یافتن نیمه جدا شده خود» بیان کرد و می گوید: انسان، اصولا ً دو جنسی ، بعنی هر فرد در عین حال هم نر و هم ماده بوده است. پس خدایان به کیفر گناهی ناشناخته، انسان را به دو نیم بخش کردند و از آن زمان تا کنون، دو نیمه این موجود در جستجوی یکدیگرند، و بدرجات مختلف در این جستجو موفق بوده اند. اما هرگز در تکاپو برای پیوستن و رسیدن به نیمه جدا شده شان، کاملا ً کامیاب نگردیده اند. ما این جستجوی انسان برای رسیده به اصل دو جنسی گم شده را، عشق می نامیم.

 

عشق پیوسته است،مائیم که گسسته ایم

عشـق تضـمین کـننده است ، آدمــیان خائناننـد

عشـق اعتماد پـذیر است، آدمــیان اعتـماد ناپذیرنـد

 

روانشناسی عشق، عبدالله فکری ازگمی، چاپ اول 1380، چاپ و نشر هدایت، تعاریف عشق، ص 21 و 29.




موضوع مطلب :
یکشنبه 84 مرداد 30 :: 11:11 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

دیروز تاریخ است    فردا معماست    امروز زندگی است

«روانشناسی عشق»

ما کمتر از آنچه می دانیم روی مسائل می اندیشیم؛ کمتر از آنچه به دیگران عشق می ورزیم نسبت به عشق خود شناخت داریم؛ کمتر از آنچه احساس می کنیم عشق می ورزیم و به همین نسبت خود را خیلی کمتر از آنچه هستیم می پنداریم.

« آردی لنگ»

تأسف زندگی های امروزی در این واقعیت است که اکثر ما زندگی را وداع می گوییم بدون آنکه بطور واقعا آن را لمس کرده باشیم.

«روانشناس آلمانی: اریک فروم»

 

 

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 84 مرداد 26 :: 2:30 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

آغوشت

اندک جایی برای زیستن

اندک جایی برای مردن

 

کوه با نخستین سنگها آغاز می شود

و انسان با نخستین درد

 

در من زندانی ستمگری بود

که به آواز زنجیرش خو نمی کرد ــ

 

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

 

ای پری وار در قالب آدمی

که پیکرت جز در خلواره ی راستی نمی سوزد

 

حضورت بهشتی است

که گریز از جهنم را توجیه می کند

 

 

دریایی که مرا در خود غرق می کند

 

تا از همه ی گناهان و دروغ

 

شسته شوم

 

 

« احمد شاملو »




موضوع مطلب :
پنج شنبه 84 مرداد 20 :: 11:10 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام دوستان.

امیدوارم همگی خوب باشید.

من یه چند روزی حالم خوب نبود. چند شب پیش یعنی یکشنبه شب یه حشره رفت تو چشمم که بعدش چشمم عفونت کرد و هنوزم خوب نشده.

بنده هم مجبورم با عینک دودی برم اینو و اونور. حتی روزای بارونی.

امیدوارم واسه شما هیچوقت مشکل چشم بوجود نیاد.

 

امروز رفتم با خواهرهام کنسرت سمین غانم.

جاتون خالی خیلی کیف داد.

دخترا هم که ماشاالله. مانتو و روسری رو در آورده بودند و بعضی ها حتی با تاپ نشسته بودن.

سر ِ آهنگ گل گندم هم که همه از جمله خودم با شمین غانم همکاری کردیم و کلی حس گرفتیم و خوندیم. خیلی خوش گذشت. البته بار دوم بود که میرفتم.

 

فردا دوست عزیزم که خیلی خیلی خیلی دوستش دارم کنکور داره(فنی) . واسش دعا کنید.

امیداورم موفق باشید.

از چند روز دیگه وبلاگ دوباره آپدیت میشه.

بای تا بعد




موضوع مطلب :
جمعه 84 مرداد 7 :: 12:41 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام دوستان.

امیدوارم خوب باشید.

یکی از خواننده های وبلاگ از من خواستن که اسم نویسنده رو عوض کنم و اسم خودم رو بذارم.

ولی من چون از اسم سارا ساعی خیلی خوشم میاد تصمیم گرفتم اسم نویسنده رو عوض نکنم.

مشخصات خودم رو هم تو قسمت شناسنامه  گذاشتم.

تاریخ تولد و شهر و ...

( اینم واسه اونایی که تاریخ تولد من رو پرسیده بودند)

 

امیداورم همیشه موفق باشید.

 

مهسا




موضوع مطلب :
پنج شنبه 84 مرداد 6 :: 12:30 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

بنام خدا

سلام.

1. 

حال ِ یکی از اقوام بد شده و من ناراحتم واسش. L  واسش دعا کنید تا حالش زودتر خوب بشه.

2.

بازم چند نفر سوال کردن منم تصمیم گرفتم چند تا از آی دی هام رو بذارم اینجا.

 

1-                  sara_saiee100

2-                  asalbanoo2005

3-                  asalbanoo3200

4-                  mah1389

5-                  horsewoman2008

6-                  chakoshfarangi84

 

البته فکر می کنم این آخریه دیگه بسته شده باشه. بعدش من حدودای 15 – 16 ها آی دی دارم. ولی فکر می کنم همین 5 تا واسه اونایی که سوال کردن کافی باشه.

یه چیز دیگه

اصلا آی دی من رو میخواین چیکار؟   غیرتی شدما .

 

بازم یه چی دیگه:

اگه کسی خواست ایمیلی به من بزنه فقط به آدرس horsewoman2008@yahoo.com  میل بزنه. اگه میلی به بقیه ی آی دی هام برسه من چک نمی کنم.

به امید موفقیت همه تون. 

 

سارا ساعی




موضوع مطلب :
یکشنبه 84 مرداد 2 :: 10:58 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

چهره ی غمگین من

 

قسمت ششم

     « جرم دفعه ی پیش؟»

     « قیافه ی بـشـّاش.»

     هر دو به هم نگاه کردند.

     بازجوی مقدماتی گفت: « توضیح!»

     توضیح دادم: « دفعه ی پیش قیافه ی بشاش من در روزی که دستور داده شده بود سوگواری عمومی باشد – یعنی در روز مرگ رئیس دولت – توجه پلیس را به خود جلب کرد.»

     « مدت محکومیت؟»

     « پنج سال.»

     « انضباط؟»

     « بد.»

     « دلیل؟»

     « میل به کار.»

     « تمام شد.»

بعد بازجوی مقدماتی از جایش بلند شد. به سمت من آمد و با یک ضربه سه دندان میانی  ِ جلو ام را شکست. این نشانه ی آن بود که من به عنوان مجرم با سابقه شناخته شده بودم. و این مجزات شدیدی بود که انتظارش را نداشتم. سپس بازجوی مقدماتی اتاق را ترک کرد. پس از او جوان فربهی که اونیفورم قهوه ای رنگی به تن داشت، وارد اتاق شد. او بازپرس بود.

     آن ها همه مرا یکی پس از دیگری کتک زدند: بازپرس، بازپرس ارشد، سر بازپرس، قاضی مرحله ی نخست، قاضی مرحله ی نهائی. ضمن همه ی این کتک خوردن ها پاسبان هم تنبیهات بدنی را – به همان صورت که قانون مقرر کرده بود – در مورد من اجرا کرد. بعد مرا به جرم داشتن چهره ی غمگین به ده سال زندان محکوم کردند، همچنانکه پنج سال پیش از آن مرا به دلیل داشتن چهره ی بشاش به پنج سال زندان محکوم کرده بودند.

     اما من باید سعی کنم که این بار دیگر چهره ی نداشته باشم. البته این به شرطی است که بتوانم ده سال آینده را در لوای شعار خوشبختی و صابون تاب بیاورم و زنده بمانم. . .

 

پایان

 

 

 

 




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >