یک عدد مهسا
خوابش میاد
سر درد داره
خیالش راحت شده
هر چی میسرچه Not found میبینه
یه عالمم کار ریخته سرش
یک عدد مهسا
خوابش میاد
سر درد داره
خیالش راحت شده
هر چی میسرچه Not found میبینه
یه عالمم کار ریخته سرش
منو بگو فکر کردم چقد قشنگ از پسش براومدم که با آرامش و انتخاب بهترین کلمات چیزی که دوست ندارم رو گفتم
زهی خیال باطل...
تمام ذوقم رو برای انجامش از دست دادم
تمام هیجانی که گذاشته بودم سرش خرج کنم، از بین رفت و جاش و یه دلسردی ناخوشایند گرفت
امروزم مرجانه نیست
اصن بهتر، من که دیگه براش عجله ای ندارم- لازمم نمیشه
برای اینکه بچه ها حالمو نفهمن قرار نمیزارم باهاشون
میترسم وسط تعریف کردن اتفاقا بزنم زیر گریه
-
واقعا دلم میخواد برم مسافرت
حالم از این عرف و ایده های مسخره و توقعات بیجا بهم میخوره که نمیزارن یهو پاشم و بگم من دارم میرم چند روز کاری به کارم نداشته باشین
هر کی از یه طرف زور میزنه ایده هاشو زورکی بکنه تو سرم و اهمیت نمیدن که خب حالا من چی رو دوست دارم
دیگه زیاد از حد همه چی از کنترلم خارج شد و از موضع تصمیم گیری کنار گذاشته شدم
بالاخره یه نقطه ای توی زندگی باید قبول کنی که همه لذت های دنیا قرار نیست سهم تو بشه
به امید روزی که رادیوهای اختصاصی محل کارم خاموش بشن
مغزم پوکید انقددددددددددد حرف از کجا میارن بعضیا
آه چه شام تیره ای...
اینکه بعد مدتها متوجه بشی منشا بیشتر ناراحتی هات چی بود خودش یه قدم بزرگه
فکر کنم همه ما تو برهه هایی از زندگیمون درگیر این مسئله ایم که ناراحتیم ولی واقعا نمی دونیم چرا
پرخاش میکنیم بدون اینکه بفهمیم چقدر عکس العملمون عجیبه
داد و هوار راه میندازیم و قهر میکنیم به بهانه های مسخره و دلیلش رو میزاریم پای درک نشدن
معمولا هم چراش وابسته به یه شرایطیه که همیشه یا ترس داشتیم از پذیرفتنش،
یا به خودمون قبولوندیم که ما و این حرفا ؟! من که عمرا !!!!
بنظرم حتی فهمیدن مشکلم خودش کشف بزرگیه
شاید این من بودم که نمیخواستم باورش کنم اما هست ...
اما بدون اونا دنیا خیلی رویایی تر میشد
الان میدونم دلخوری هام از کجا آب میخورد
میدونم پشت فکر و خیالها چی نشسته بود که مثل خوره افتاده بود به جونم
اما هنوز نمیدونم چه قدمی برای رفعش میخوام بردارم
اما درست کردنش از مهسای همیشه با پلن پشتیبان قطعا برمیاد
شادی بعد از گل