سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 109
بازدید دیروز: 179
کل بازدیدها: 883398






 
جمعه 90 مهر 15 :: 12:10 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را بخوانید و شخصیت خودتان را محک بزنید.

1.
دریا را با کدام یک از  ویژگی های زیر تشریح می کنید؟
آبی تیره،شفاف،سبز
، گل آلود

2.
کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث

3.
فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در می بینید، یکی در 5 قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو و هر دو در نیز باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است، آیا آن را برمی دارید؟
بله، خیر

4.
این رنگ ها را ترجیح می دهید چگونه اولویت بندی شوند؟
قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید

5.
دوست دارید از نظر ارتفاع در کدام قسمت کوه باشید؟

6.
در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه ای، سیاه یا سفید

7.
طوفانی در راه است، کدامیک را انتخاب می کنید؟
یک اسب یا یک خانه

. . .

. .

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ ها :

1. آبی تیره: دارای شخصیتی پیچیده.
شفاف: به سادگی قابل درک.
سبز: آسان گیر و بی خیال.
گل آلود: آشفته و سردرگم.

2.
دایره: سعی می کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد.
مربع: خودرای و خود محور هستید.
مثلث: یک دنده و لجباز. (اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد)

3.
بله: شما آدم فرصت طلبی هستید.
خیر: آدم فرصت طلبی نیستید.

4.
این سئوال، اولویت های شما در زندگی را مشخص می کند.
قرمز: شهوت و دلبستگی.
آبی: دوستان و روابط.
سبز: شغل و حرفه.
سیاه: مرگ.
سفید: ازدواج.

5.
میزان ارتفاعی که انتخاب می کنید رابطه مستقیم با میزان جاه طلبی شما دارد.

6.
قهوه ای: فروتن و خاکی.
سیاه: غیرقابل پیش بینی و سرکش و هیجان انگیز.
سفید: برتر و مغرور و تاثیرگذار.

7.
این سئوال، اولویت های شما به هنگام مشکلات را تعیین می کند.
اسب: همسر.
خانه: فرزندان.




موضوع مطلب : روانشناسی
سه شنبه 90 مهر 12 :: 7:19 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام ان دفعه اولیه با موبایل آپ مکنم امتحان تا ببنم چطور مشه حالا چطوره به نظر شما؟




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 مهر 11 :: 1:45 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام دوستان

هرچندکه بی معرفت شدین و کمتر به ما سر مزنین و نظر هم نمیدین !

ولی من دوباره اومدم با یه آهنگ خیلی ی ی خوشگل و قدیمی

آهنگ راز دل

دانلود سیمین بری

! خیلی قشنگه !

اینم متن شعرش :

سیمین بری گل پیکری آری 

از ماه و گل زیباتری آری

همچون پری افسونگری آری

دیوانه رویت منم چه خواهی دگر از من

سرگشته کویت منم نداری خبر از من

هرشب که مه بر آسمان

گردد عیان دامن کشان

گویم به او راز نهان

که با من چه ها کردی

به جانم جفا کردی

هم جان و هم جانانه ای اما

در دلبری افسانه ای اما

اما ز من بیگانه ای اما

آزرده ام خواهی چرا تو ای نوگل زیبا

افسرده ام خواهی چرا تو ای آفت دلها

عاشق کشی شوخی تو زیبایی

شیرین لبی اما دل آزاری

با ما سر جور و جفا داری

می سوزم از هجران تو نترسی ز آه من

دست من و دامان تو، چه باشد گناه من

دارم ز تو نامهربان، شوقی به دل شوری به جان

می سوزم از سوز نهان ز جانم چه می خواهی

نگاهی به من گاهی

یارب برس امشب به فریادم

من جان از آن نامهربان دادم

بیداد او برکنده بنیادم

گو ماه من در آسمان دمی چهره بنماید

تا شاهد امید من ز رخ پرده بگشاید

 




موضوع مطلب : دانلود, آهنگ
یکشنبه 90 مهر 10 :: 12:47 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام دوسنان

حالتون خوبه؟

بالاخره مسئولای دانشگاه ما بعد از ماه ها تلاش و کوشش و تدبیر و تأمل ... به این نتیجه رسیدن که اگه یه رستوران توی دانشگاه راه بندازین بد نیست !!!

ولی خوب بوووداااا

جاتون خالی با سیتی و مرجان و اون یکی مهسا و ... رفتیم جوجه کباب زدیم

تصور کنین !!!
جوجه کباب اونم تو دانشگاه آزاد لاهیجان وااااای

اصلا در پوست خودمون نمی گنجیدییییم 

البته ستاره از اون جایی که همیشه رهش از ما جداست رفت کوبیده خورد !!!

 

بعدش

من یه لحظه یه کار خیلی ی ی مهم داشتم از دانشگاه اومدم بیرون هیسسسسچشمک

چشمتون روز بد نبینه

داشت بارون می بارید !!!

منم چتر یکی از بچه ها رو گرفتم !!!


ولی از اونجائییکه اینجا گیلان است و آنجا هم لاهیجان است ، باران به صورت افقی می بارررییییدددد

و من خیس خیس خیس شدم

هر کی اون لحظه منو با چتر دید کلی بهم خندید

 

بعدشم

سیتی بهم حال داد اساسیییییی

لطف کرد و درباره ی من تا حدی که میتونس پیش یه نفر سوتی ی ی ی داد

حالا هر چی من چشمک و اشاره و سرفه و ... میکنم افاقه نمیکرد

خدا آخر عاقبت منو بخیر کنه ى حالا این گند و چطوری ماسمالی کنم !!!

راستی افاقه رو اینطوری مینویسن ؟‌؟‌؟

وای بچه ها من هفته ی پیش خودمو چشم زدم !!!
حالا بعدن تعریف میکنم

ب ا ی




موضوع مطلب :
جمعه 90 مهر 8 :: 1:22 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

من امشب 3 ساعت این آهنگ و گوش دادم

شما چی؟

من خیلی ناراحتم :(




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 مهر 7 :: 8:59 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام . خوبیییین؟؟؟؟؟

از اونجایی که بچه هایی گلی بودین واستون یه جایزه ی خوب می ذارم

متن و دانلود شعر و آهنگ توی ای پری کجایی

شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
من همه جا پی تو گشته ام
از مه و مهر نشان گرفته ام
بوی تو را زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان در نمیگشایی

دل من سرگشته تو  نفسم آغشته تو
به باغ رویاها چو گلت بویم
در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی
در این شب یلدا ز پیت پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه و ستاره درد من میداند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی

آهنگ شعر فوق را با صدای استاد قوامی از اینجا دانلود کنید  




موضوع مطلب :
شنبه 90 مهر 2 :: 2:39 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.

یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.

تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 شهریور 30 :: 11:21 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام دوستان

خوبییین؟

من برگشتم م م م مؤدب

رفتیم زنجان ، تبریز، اردبیل ، آستارا ، سرعین

خیلی خوش گذشت ولی مثل مسافرت دفعه ی قبل نبوددد

عکسهاشم تو پست بعدی میذارم

یه چیز باحال

چند روز پیش تو تبریز که بودیم، داشتیم از کنار پارک ائل گلی رد می شدیم

یه دفعه من ترن هوایی ش رو دیدم

گفتم وای بابا من دلم میخواد برم ترن سوار شم !!!

بابام گفت نه دختر ،‌اینا خطرناکه ، ممکنه بیفتی

گفتم نه بابا ، اینا رو یه جور میسازن که امنه ، امکان افتادن توش نیست

تا حالا هم کسی نمرد ه ، منم نمیمیرم

آقا چشمتون روز بد نبینهگیج شدم

برین تلویزیونتون رو روشن کنین یه نگاه به اخبار بندازین !خوابم گرفت

همین الان تلویزیون نشون داد که 4 نفر توی قم از ترن هوایی افتادن وااااای

یه نفر هم فوت کرده قابل بخشش نیست

آخه اینم زبونه من دارم ؟؟؟؟

شوخی  آخه چند وقت پیش هم

از یکی از بچه ها پرسیدم فلانی مامان نداره؟  گفت چرا داره . گفتم پس چرا اصلا حرفشو نمیزنه

گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

حدس بزنین چی شد !!!!

مامانش 4 روز بعدش حالش بد شد

الانم تو بیمارستانه

و حالش خیلی وخیمه !

خدایا ! ترسیدم

 




موضوع مطلب :
جمعه 90 شهریور 25 :: 11:43 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام بچه هاا

خوبین؟؟؟

من از فردا دارم میرم مسافرت چند روز نیستم م م

چند وقت پیش با ستاره رفتیم بیروووون پوزخند

اولش رفتیم پارک

بعد کنار پارک چایی میفروختن رفتیم چایی خوردیم !!!! پوزخند

اون لحظه فقر بود که تو جیبای ما بیدااااد می کرد خسته کننده

بعدش داشتیم قدم زنان میرفتیم خونه !

که ستاره یه رستوران دید یه دفعه گشنه ش شد !!!

 همه اول گشنه شون میشه بعدش دنبال رستورانا میگردن که برن توش غذا بخورن

ولی سیتی اول رستوران می بینه بعدش گشنه ش میشه

بعدش سیتی گفت بیا بریم اینجا غذا بخوریم

گفتم نه بابا این از قیافش معلومه خیلی گرونه هاااا

گفت نه ! آخرش مگه میخواد چقدر باشه ؟؟؟    بریم

ما هم رفتیممم

اون لحظه یه عالمه پول بود که تو جیبای ستاره فریاد میرد تو رو خدا منو خرج کن !!!!

چشمتون روز بد نبینه !!!!  گیج شدم گیج شدم

ستاره بدبخت که منوی غذا رو دید 10 دقیقه هنگ بود وااااای

بعدش دو نفری به پرس لازانیا سفارش دادیم

حتی نوشیدنی هاش هم خیلی گرووون بود

آخه آب پرتقال 3500 ؟؟؟؟

بعدش غذااا خورددییم

خوشمزه بوددد

بعدش هم

میخواستیم پولو حساب کنیم

ستاره پاشد که بره پولو بده

آقاهه گفت بمونید خودم واستون میارم !

بعدش یه چیز شبیه کیف پول آورد واسمون

ما چند دقیقه اول کیف پولو نگاه کردیم وااااای

بعد بازش کردیم دیدیم توش صورتحساب هست

ولی نفهمیدیم که باید پولو توش بذاریم یا بریم پولو اونجا بدیم باید فکر کرد

دوباره پاشدیم که بریم پولو بدیم

یعنی ستاره پاشد !!!

من که خودم بلد بودم م م ممؤدب

بعد آقاهه گفت بذارین تو کیف ممنون میشم

بعد یه جوری بهمون خندید که انگار ما تا حالا اینجور جاها نرفته بودیم

بعدش هیچی دیکه

پول دادیم و اومدیم م م م بیروووون

و در این لحظه ...

نفرته که تو چشمای ستاره بیداد میکنه و داره به من فحش میده ه ه ه !!!!پوزخند

 




موضوع مطلب :
سه شنبه 90 شهریور 22 :: 11:57 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

هیچ میدانید تخته نرد چگونه و توسط چه کسی ابداع شد و چه فلسفه زیبا و عبرت
آموزی در پس آن نهان است؟ تخته نرد توسط بزرگمهر ابداع شد و اما داستان
پیدایشش:

در زمان پادشاهی انوشیروان خسرو پسر قباد، پادشاه هند «دیورسام بزرگ» برای سنجش
خرد و دانایی ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنجی را که مهره های آن از زمرد و
یاقوت سرخ بود، به همراه هدایایی نفیس به دربار ایران فرستاد و «تخت ریتوس»
دانا را نیز گماردهء انجام این کار ساخت. او در نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت:
«از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر
باشند.. پس یا روش و شیوهء آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ایم (شطرنج) بازگویید
و یا پس از این ساو و باج برای ما بفرستید». شاه ایران پس از خواندن نامه چهل
روز زمان خواست و هیچ یک از دانایان در این چند روز چاره و روش آن را نیافت، تا
اینکه روز چهلم بزرگمهر که جوانترین وزیر انوشیروان بود به پا خاست و گفت: «این
شطرنج را چون میدان جنگ ساخته‌اند که دو طرف با مهره های خود با هم می‌جنگند و
هر کدام خرد و دوراندیشی بیشتری داشته باشد، پیروز می‌شود.» و رازهای کامل بازی
شطرنج و روش چیدن مهره ها را گفت

شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد. پس از آن
«تخت ریتوس» با بزرگمهر به بازی پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ریتوس پیروز شد.
روز بعد بزرگمهر تخت ریتوس را به نزد خود خواند و وسیلهء بازی دیگری را نشان
داد و گفت: اگر شما این را پاسخ دادید ما باجگزار شما می شویم و اگر نتوانستید
باید باجگزار ما باشید.» دیورسام چهل روز زمان خواست، اما هیچ یک از دانایان آن
سرزمین نتوانستند «وین اردشیر» را چاره گشایی کنند و به این ترتیب شاه هندوستان
پذیرفت که باجگزار ایران باشد

تخته نرد : کره زمین 30
مهره : نشان گر 30 شبانه روز یک ماه
  24 خانه : نشانگر 24ساعت شبانه روز  4
قسمت زمین : 4 فصل سال
5 دست بازی: 5 وقت یک شبانه روز رنگ سیاه و سپید : شب و روز هر طرف زمین 12خانه
دارد : 12 ماه سال
زمین بازی : اسمان
تاس: ستاره بخت و اقبال
گردش تاس ها : گردش ایام
مهره ها: انسان ها
گردش مهره در زمین: حرکت انسان ها (زندگی )
برداشتن مهره در پایان هر بازی : مرگ انسان ها


اعداد تاس :
1 : یکتایی و خداپرستی
2 : اسمان و زمین
3 : پندار نیک ؛ گفتار نیک ، کردار نیک
4 : شمال ، جنوب، شرق، غرب
5: خورشید ؛ ماه ، ستاره ، اتش ، رعد
6 : شش روز افرینش




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >