سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 162
کل بازدیدها: 884034






 
شنبه 101 مهر 30 :: 12:37 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

http://sarasaiee.parsiblog.com/Files/73e5f3b7dfa8c173eda7b6386ab63c93.jpeg




موضوع مطلب :
دوشنبه 101 مهر 25 :: 8:23 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

http://sarasaiee.parsiblog.com/Files/0c5bbc44cdf358e4823a76bd5089e450.jpg




موضوع مطلب :
دوشنبه 101 مهر 25 :: 12:35 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

http://sarasaiee.parsiblog.com/Files/587b9e623b378a989a7f2e64ff3067ac.jpg

 




موضوع مطلب :
شنبه 101 مهر 16 :: 10:18 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

میدونم صبر چاره خیلی از مشکلاته 

میدونم گاهی وقتا اتفاقای قشنگ وقتی میفتن که دیگه طاقتت طاق شده و جونت به لب رسیده 

ولی فکر و عقل و حواس که صبر حالیش نیس 


فقط خیالاته که میتونه بزنه زیر همه چیز و منطق و فلسفه ت رو ببره زیر سوال و صبر عاقلانه ت رو به سخره بگیره 


اون وقته که دیگه کاری از دستت برنمیاد 

یه نگاه عاقل اندر سفیه به خودت میندازی و میگی بابا کجای کاری 

انقد صبر کن که از قوره و حلوا برسی به شراب صد ساله 

مثلا خیلی عاقل و دوراندیشی 

مثلا زندگیت و بر پایه منطقی چیدی که خودتم دیگه به محتوا و درستیش شک داری

.

.

.

.

.

دیگه بسه هر چقدر باورش نکردی 

بسه هر چقد به خودت قبولوندی که دنیا جز تکرار زشت و بی ترکیبش چیزی برای بدست آوردن نداره 

بسه هر چقد دیوان اخوان و گذاشتی جلوت و زمزمه کردی: 

من اینجا بس دلم تنگ است 

و هر سازی که میبینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم 

قدم در راه بی برگشت بگذاریم 

ببیتیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟


قراره این دفعه تو یه جور دیگه باشی 

قراره دنیات یه شکل دیگه باشه 

این بار قراره روی روشن ماه بتابه و دیگه هیچوقت تاریک نشه 

هیچوقت ...




موضوع مطلب : دلنوشته
پنج شنبه 101 مهر 7 :: 12:0 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

http://sarasaiee.parsiblog.com/Files/7f682bea3a1ba112f4c38c10051e4d21.jpg




موضوع مطلب : شعر
شنبه 101 مهر 2 :: 9:53 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

نمیدونم بهش میگن زودرنج بودن، حساس بودن، نازک نارنجی بودن

هر چی که اسمشو میزارن 

من شاید بخشی از این خصلت ها رو دارم


خیلی سعی میکنم که وقتی از یه حرفی ناراحت شدم زیاد به روی خودم نیارم یا حداقل اونقدری که ناراحت شدم، نشون ندم

ولی دیگه وقتی یه نفر زل زده به صورتم که نمیتونم ادای خوب ها رو دربیارم

اونم وقتی کسی باشه که کمتر از همه دلم میخواد پیشش فیلم بازی کنم


اینو مبدونم که آدم ها میتونن چند تا مود و مدل مختلف داشته باشن 

ولی نمیفهمم وقتی با یه مودشون خیلییییییییییی بیشتر از حتی جمع دو تای دیگه خوش میگذره، چرا باید تصمیم بگیرن تو یه فاز دیگه باشن

دیشب از اولش هم مشخص بودن یه فاز عجیبیه که من نمیفهمیدم


خب من فکر نمیکردم اوضاع اینطوری پیش بره

زمان بندی ها تو ذهن من خیلی با اوضاع الان فرق داشت

فکر نمیکردم خودم مجبور شم تنهایی یه چیزی رو پیش ببرم

واسه یه بارم که شده اومدم مسئولیت کاری که از انجامش میترسیدم رو بندازم رو دوش یه نفر دیگه،

نه تنها افتاد گردن خودم، بلکه الان باید واسه انجام ندادنش هم جواب بدم


واقعا نمیشه همیشه همه مشکلات رو گفت

نمیشه ریشه اصلی همه ناراحتی ها رو ابراز کرد

ولی بعضی چیزا فهمیدنش اونقدر هم سخت نیست

باورش نمیشه بهش بگم چند تا از کارایی که این مدت انجام ندادم دلیل اصلیش همونی بوده که دیشب گفتم 


چقد هر دفعه که داشتم بهونه میاوردم سختم بود

شاید اصلا اشتباه از من بود که بهونه آوردم و پیچوندم


قطعا وضعیت الان رو انقد دوست دارم که نمیخوام با دلخوری های بیخودی خرابش کنم


ولی همیشه هم "گفتن" چاره نیست...

من هیچوقت بیخودی یه جمله رو پشت سر هم چندین مرتبه تکرار نمیکنم

هیچوقت یه سوال خیلی عادی رو چند بار پشت سر هم الکی نمیپرسم

تمام وقتایی که یه موضوع غیرپیچیده رو میکشم وسط و هر دفعه از یه زاویه درباره ش سوال میپرسم، یعنی یه جای کار میلنگه






موضوع مطلب : دلنوشته
<   1   2