سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 52
بازدید دیروز: 56
کل بازدیدها: 882805






 
یکشنبه 86 آذر 25 :: 11:4 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

 

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره ...

 




موضوع مطلب :
جمعه 86 آبان 18 :: 3:12 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

تو به من خندیدی

و نمی دا نستی

من به چه د لهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

 

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالها هست که در گوش من آرام،

                                               آرام

خش خش گام تو تکرار کنان،

می دهد آزارم

 

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا،

-          خانه ی کوچک ما

                             سیب نداشت

 

حمید مصدق




موضوع مطلب :
جمعه 86 آبان 18 :: 1:18 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

دلم گرفته از آدمایی که میگن دوست دارم اما معنی شو نمی دونن. از آدمهایی که میخوان مال اونا باشی، اما خودشون مال تو نیستن. از اونایی که زیر بارون برات میمیرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره.




موضوع مطلب :
جمعه 86 آبان 18 :: 1:8 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

همیشه هستند کسانی که نمیخواهند پرواز تو را ببینند.تو به پرواز فکر کن نه به آنها




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مهر 26 :: 9:14 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

 

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم، وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

یادمان باشد سر سجاده عشق، جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند‍، طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم




موضوع مطلب :
جمعه 86 مهر 13 :: 1:39 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده در میان گریستن دیگران می میریم،

و در فاصله ی این دو سادگی چه معمایی می سازیم به نام زندگی

 

 

 

 

http://www.goldsms.mihanblog.com




موضوع مطلب :
جمعه 86 مهر 13 :: 1:22 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

روزی روزگاری، اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در روز موعود، همه ی مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسربچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان ...

 

http://www.goldsms.mihanblog.com




موضوع مطلب :
جمعه 86 مهر 13 :: 12:33 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

بد رسمی است رسم زمانه ای که کسی سکوت سرشار از فریادت را نمی شکند، دستی به رسم دوستی دستانت را نمی فشارد. در مرداب دست و پا می زنی و کسی دست نجات به سویت دراز نمی کند. باید پناه برد به کنج تنهایی ها ......... تنهایی را دوست دارم

 

 

http://www.goldsms.mihanblog.com

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 شهریور 29 :: 11:27 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

آنکه بردباری ندارد، دانشی ندارد .

 

امام علی علیه السلام




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 شهریور 29 :: 11:24 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

می شنویم که تو خسته یی

 

می شنویم، که تو دیگر نمی خواهی با ما کار کنی 

 

وا داده ای؛ دیگر نمی توانی فعالیت کنی 

 

بسیار خسته یی؛ دیگر نمی توانی بیاموزی 

 

از دست رفته یی 

 

دیگر نمی توان انجام کاری را از تو چشم داشت.  

 

پس بدان:  

 

ما این همه را از تو می خواهیم.  

 

. 

 

هنگامی که خسته به خواب می روی 

 

دیگر هیچکس تو را بیدار نخواهد کرد و نخواهد گفت:  

 

برخیز که غذای تو آماده است.  

 

چرا باید غذا آماده باشد؟  

 

 

 

هنگامی که تو دیگر نمی توانی فعالیت کنی. 

 

در گوشه یی خواهی افتاد. 

 

هیچکس تو را جستجو نخواهد کرد و نخواهد گفت:  

 

« بلوایی بر پا شده است، و کارخانه ها 

 

در انتظار تو هستند.»  

 

چرا باید بلوایی برپا شده باشد؟  

 

. 

 

. 

 

زمانی که مُـردی، تو را دفن خواهند کرد 

 

خواه مرگ تو زاده ی خطای تو باشد خواه نه. 

 

تو می گویی:  

 

« مدتی دراز جنگیدم؛ اما حال، دیگر، نمی توانم.»  

 

پس، گوش کن:  

 

تو خواه خطاکار باشی خواه نه،  

 

هنگامی که دیگر نمی توانی بجنگی نابود خواهی شد.  

 

 

 

تو می گویی: « مدتی دراز امیدوار بودم. دیگر نمی توانم 

 

امیدوار باشم.» 

 

به چه امید بسته بودی؟ 

 

به این که جنگ، آسان است؟ 

 

این سخن، مقبول نیست. 

 

روزگار ما از آنچه می انگاشتی بدتر است.  

 

. 

 

. 

 

روزگار ما چنین است: 

 

اگر ما کاری اُبُـر مردانه انجام ندهیم، معدومیم.  

 

اگر نتوانیم کاری کنیم که هیچ کس از ما انتظار ندارد، 

 

از دست رفته ییم.  

 

 

 

دشمنان ما منتظرند 

 

تا خسته شویم.  

 

هنگامی که نبرد در شدیدترین مرحله است 

 

و جنگجویان در خسته ترین حال، 

 

جنگجویانی که خسته ترند 

 

شکست خوردگان صحنه ی نبردند.  

 

 

 

من، برتولت برشت/ به انتخاب و ترجمه ی بهروز مشیری/ انتشارات امیرکبیر سال 1350/ صص 70 – 73  




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >