سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 125
کل بازدیدها: 884947






 
شنبه 90 خرداد 21 :: 2:40 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

کسی که خواب باشد را اگر صدا کنیم بیدار میشود اما هستند کسانی که خود را به خواب زده اند و با هیچ صدایی بیدار نمیشوند

دکتر علی شریعتی

 

جمله ش حسابی مخصوص خودته

راستی 

تو که انقد بد و بیراه به من میگی

خودتم یه جورایی داری دروغ میگی ااا

تو که گفتی بلد نیستی آی پی رو دربیاری

ولی معلومه واردی که از

Ip changer

استفاده میکنی

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 خرداد 19 :: 12:59 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

امپراتریس لو، سفاک ترین، پر قدرت ترین، بی رحم‌ترین و بزرگترین ملکه‌ی تاریخ در نیمه دوم قرن ششم بعد از میلاد در چین تولد یافت.

پدرش یکی از افسران ارشد دربار چین بود. او در کودکی بسیار زیبا بود و هنگامیکه به سن ?? سالگی رسید، زیبایی اش به حدی رسید که دیگر نمی‌توانست آزادانه به میان مردم رفت و آمد کند و بخاطر همین بیشتر وقتها در خانه می‌ماند. روزی به همراه پدرش در یک جشن درباری شرکت کرد و امپراتور چین همینکه چشمش به او افتاد،ا ز پدر لو خواست تا او را به کاخ آورد.
پدر لو دستور امپراتور را اجرا کرد و از فردا لو جزو زنان امپراتور در آمد. اختلاف سنی بین لو و امپراتور باعث شد تا لوی زیبا و جوان به یک افسر جوان و زیبا دل ببندد ولی این افسر به او خیانت کرد و همین امر باعث شد که لو بیمار شود.


همینکه لو از بستر بیماری برخاست، قسم خورد که نسل مردان را از روی زمین بردارد و به دنبال این تصمیم افراد خانواده‌ی امپراتوری تانگ یکی پس از دیگری به طرز مرموزی کشته شدند و سرانجام در ?? سالگی قدرت را در دست گرفت و ده هزار نفر از ایل و تبار تانگ را در سرتاسر خاک چین به هلاکت رسانید و خود سر سلسله ی خاندان سلطنتی لو شد.
او دستور داد تا شکنجه خانه‌های مخصوصی بسازند که در آنها پر زجرترین شکنجه‌های تاریخ را در مورد مردم بی‌گناه به اجرا می‌گذاردند.
لو تا ?? سالگی از اقدام به هر جنایت و عمل خطایی، اجتناب نکرد و در این زمان بود که از اعمال خود پشیمان شد و تمام زندانیان را آزاد کرد و از بینوایان دستگیری کرد و پس از دو سال یعنی در سن ?? سالگی در حالیکه تنها آرزویش این بود که مردم از گناهانش بگذرند، درگذشت.




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 خرداد 19 :: 12:59 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups




موضوع مطلب : عکس
چهارشنبه 90 خرداد 4 :: 1:14 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

گاهی جرقه ای، جرقه ی ناچیزی

این اجتماع ساکت بیجان را

یکباره از درون متلاشی میکرد

 

آنها غریق وحشت خود بودند

و حس ترسناک گنهکاری

ارواح کور و کودنشان را

مفلوج کرده بود

 

روزم خراب شد !!!

متاسفم ...




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 خرداد 2 :: 11:41 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

با پوزش از جناب فریدون مشیری که شعر قشنگ کوچه رو سرودن

فقط محض شوخی این شعر و اینجا میذارم که بخندین یه کم و واسه درسا انرژی بدست بیارین

 

با تو ای درس شبی باز در این خانه نشستم

همه شب خیره شدم ثانیه ای چشم نبستم گیج شدم

شوق یک نمره ی 20 باز پدیدار شد اندر رخ زردم

باز افزود دو صد درد به دردم

 یادم امد که شبی  با تو در این خانه نشستم

اولین بار در ان ترم که یک جزوه به دستممدرک داشتن

جزوه را مرتبه ای باز همی کردم و بستم

یادم امد تو به من گفتی از این 20 حذر کن  اصلا!

لحظه ای چند بر  اینده نظر کن

آه اینده برای تو گران است

تو که امروز نگاهت به یک 20 نگران است

باش فردا که دو پایت پس استاد روان است.بووووس

تا فراموش کنی چندی از این نمره حذر کن

با تو گفتم حذر از 20 ندانم

گذر از 19 هرگز نتوانم

اشکی از چشم فرو ریختگریه‌آور

19 ناله ی تلخی زد و بگریخت

18 آهسته  ز افکار من اهنگ سفر کرد

شب و سرما و من وترس

همه دل داده به یک 15 از درس

روز اول که به صد شوق ز کنکور گذشتم

شاد و خندان بسوی خانه دویدمجالب بود

خویش را عالم این دهر بدیدم

تو به من پند بدادی نشنیدم، نشنیدمشرمنده

باز گفتم که تو اسانی و من عالم دهرم

می توانم که بگیرم ز تو من 15 اسان

 یادم امد که از این صفحه به ان صفحه پریدم

سوی هر درد که رفتم

به دوایی نرسیدم

پای در خواب کشیدم

صبح شد زیر پتو ان شب و شبهای دگر هم

نگرفتن دگر از درس خبر هم

نکند 11 بر بنده گذر هم

 با 10 اما به چه حالی من از این ترم گذشتم.!تهوع‌آور

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 اردیبهشت 29 :: 4:17 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام دوستان

حالتون خوبه؟

این روزا خیلی ناراحتم

چون این روزها دقیقا ً یک سال از کثافت کاری ساناز تهوع‌آور میگذره    سالگرده پوزخند

ولی خدائیش عجب فامیلی ای داره ها (دوستی)!!! یعنی چی؟

دقیقا برعکس ذاتشه

اینم از اونور بوم افتاده !

 

وای حالا اینا به کنار استرس امتحانا داره منو میکشه

فقط 30 روز مونده ترسیدم

خدا رحم کنه

 تهوع‌آور




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 اردیبهشت 29 :: 12:44 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

 

Barack Obama  در 3 سالگی به همراه پدر بزرگش

 

George W. Bush در 5 سالگی در کنار خواهرش

 

 

 

Bill Clinton در 5 سالگی

 

John F. Kennedy در 10 سالگی

 

 George W. Bush  در 9 سالگی در کنار مادر و پدرش




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 اردیبهشت 28 :: 1:14 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

اوسیس دریاها لقب بزرگترین و باشکوهترین کشتی تفریحی جهان است که در سال 2009 ساخته شده و در حال حاضر در دریای کاراییب بهترین امکانات را در اختیار مسافران قرار می دهد. این کشتی با ظرفیت بیش از 5000 مسافر و 2500 نفر خدمه دارای 16 عرشه و با امکاناتی چون زمین پاتیناژ، سالن سینما و تئاتر با ظرفیت 1900 نفر، دیواره صخره نوردی و ... است. پارک مرکزی این کشتی به مساحت یک زمین فوتبال مشتمل بر درختان نایاب و زیبای حاره است. استخر روباز این مجموعه بزرگترین استخر آب شیرین در اقیانوس است که عمق آن به 5.5 متر می رسد. کلیه فروشگاههای برندهای معتبر جهان در این کشتی شعبه داشته و مسافران از نهایت امکانات تفریحی برخوردار می باشند.

www.iran-paya.com




موضوع مطلب :
شنبه 90 اردیبهشت 24 :: 12:26 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

گفته شده است که عکس این دو پرنده در کشور اکراین گرفته شده است.

میلیون ها نفر در کشور آمریکا و اروپا با دیدن این عکس ها گریه کرده اند.

عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است

 و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است


در تصویر اول پرنده ماده زخمی روی زمین افتاده و منتظر شوهرش می باشد

در تصویر دوم پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد

در تصویر سوم پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد

 اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا  شوکه شده و

سعی می کند او را حرکت دهد

 


لحظه ای که متوجه مرگ عشق خود میشود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند
 

در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد

 

در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد

 

 لذا با غم و ناراحتی کنار جنازه وی آرام می ایستد

 

همین امروزهمدیگررا دوستم داشته باشیم

شاید فردایی نباشد

mashhad-groups@yahoogroups.com  




موضوع مطلب :
شنبه 90 اردیبهشت 24 :: 12:18 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

"عمار بهاراتی" یک مرد مقدس هندی است که ادعا کرده دست راستش را از سال 1973 تا الان که حدود 38 سال می شود بالا نگه داشته و هنوز پایین نیاورده است.

دست وی سمبلی برای پرستشگران "شیوا" در سراسر هند شده است.
تا سال 1970 عمار بهاراتی یک مرد عادی بود که زندگی معمولی با یک همسر و سه فرزند داشت تا اینکه یک روز صبح که از خواب بیدار شد تصمیم به ترک همه چیز گرفت و زندگی اش را وقف خدمت به "شیوا" خدای هندوها کرد! اما پس از سه سال فهمید هنوز هم وابستگی هایی به زندگی و لذت های آن دارد وی برای رهاسازی خویش بازوی دست خود را بالا نگه داشت و همچنان پس از 38 سال بازوی خود را همچنان بالا نگه داشته است و حتی اگر خودش هم بخواهد نمی تواند دستش را پایین بیاورد و یا حتی استفاده ای از دستش بکند.
برخی می گویند وی به خاطر جنگ هایی که در سراسر جهان رخ می‌دهد دستش را به نشانه ی صلح و آرامش بالا برده است.
این کار وی باعث شده عمار مریدانی نیز پیدا کند.مریدان وی دستان راستشان را برای هفت ;سیزده و یا حتی 25 سال بالا نگه داشته اند!
آنها ادعا کرده اند این کار صرفا یک عمل جسمی نیست و با رنج و درد فراوانی همراه بوده است.بهاراتی نیز می گوید این کار درد طولانی و فراوانی برایش به همرا داشته است.به همین دلیل هم بازویش کاملا لاغر است و در حالت عجیبی قرارا گرفته است.
در انتهای این بازوی بالا نگه داشته ناخن هایی را می توانید ببینید که به دلیل گرفته نشدن بلند شده و در هم پیچیده اند!

www.iran-paya.com




موضوع مطلب :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >