سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 125
کل بازدیدها: 884947






 
دوشنبه 90 مرداد 31 :: 12:47 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

  هر دم از این باغ بری می رسد!

 

طبق دستورالعمل اجرایی دوره پیش‌دبستانی، اختلاط نوآموزان دختر و پسر در کلاس‌های پیش‌دبستانی "ممنوع" بوده و فعالیت هفتگی آنها نیز 5 روز در هفته است.

بر اساس دستورالعمل اجرایی دوره پیش‌دبستانی، مدت فعالیت روزانه مراکز پیش‌دبستانی حداکثر 3.5 ساعت در روز و 5 روز در هفته است؛ همچنین، کلاس‌‌های پیش‌دبستانی می‌تواند در نوبت صبح یا عصر (ترجیحاً نوبت صبح) با توجه به شرایط، نوع مرکز، نیاز و تقاضای والدین تشکیل شود و ساعت شروع فعالیت‌ها نیز در «نوبت صبح» 8 الی 11:30 و در «نوبت عصر» 13 الی 16:30 خواهد بود.

این دستورالعمل تأکید می‌کند: اختلاط نوآموزان دختر و پسر در کلاس‌های پیش‌دبستانی ممنوع است و فقط در مراکزی که تعداد نوآموزان به حد نصاب نرسد، این امر با کسب مجوز از آموزش و پرورش منطقه بلامانع است.

به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی و روابط ‌عمومی وزارت آموزش و پرورش، این دستورالعمل می‌افزاید: در مراکز پیش‌دبستانی «مستقل» که تعداد نوآموزان ثبت‌نام شده کمتر از حد نصاب برای تفکیک دو گروه سنی «4 سال تمام» و «5 سال تمام» باشد، ثبت‌نام نوآموزان 4 و 5 ساله در یک کلاس با نظر آموزش و پرورش، مشروط بر رعایت اصل اجرای برنامه‌های آموزشی و پرورشی ویژه هر گروه سنی ‌بلامانع است.

منبع: فارس




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 مرداد 31 :: 1:3 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
دخترک خنده کان گفت که چیست
راز این حلقه ی زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر...
 
جایگاه حلقه ازدواج از گذشته‌های دورتا امروز

صدای همهمه و شادی در فضای اتاق می‌پیچد و نقل و سکه روی سر عروس و داماد چون باران فرو می‌ریزد و اینک حلقه‌ها که نشانه پیوندی دائمی ‌است بر انگشتان آن دو می‌درخشد و این یعنی پایبندی و تعهدی همیشگی برای یک زندگی مشترک، اما هیچ وقت به این فکر کرده اید که چرا حلقه به دست کردن، خود جزئی از مراسم با شکوه ازدواج است یا چرا حلقه در انگشت چپ باید قرار بگیرد؟ 

با اندکی تحقیق و کاووش در تاریخچه حلقه به راحتی پاسخ این سوالات را در می‌یابید.
استفاده از حلقه، هم در دوره ازدواج و هم در دوره نامزدی تاریخچه ای طولانی دارد.

جایگاه حلقه در دیگر تمدن‌ها
در یونان مدرن، دو حلقه مورد استفاده قرار می‌گرفت، حلقه طلایی برای داماد و حلقه نقره برای عروس که به نشانه یگانگی و برابری مبادله می‌شد ولی در واقع ارزش بیشتر حلقه مردان نشان دهنده موقعیت آن‌ها بود. در میان یهودیان قدیمی ‌انتخاب عروس همواره به وسیله بزرگ‌ترها و والدین انجام می‌شد و سپس این انتخاب با انجام عقد و پیمان زناشویی که همراه با هدایایی بود تثبیت می‌شد. در انجیل اشاره‌ای به حلقه نامزدی نشده است، اما در پیدایش حلقه به عنوان نماد وفاداری و دوستی اشاره شده است، عقیده ای نیز وجود دارد که در دوره حضرت موسی(ع) حلقه وجود نداشته اما در دوره‌های بعد به وجود آمده است.
در دوره ای نیز حلقه آهنی موسوم بوده که به نشانه تعهد برای عروس فرستاده می‌شده این حلقه آهنی به عنوان نماد دوام پایداری ازدواج ساخته می‌شده است.
البته در دوره‌های قبل حلقه‌هایی از جنس برنج و مس نیز دیده شده و از نظر شکلی نیز یک حلقه ساده همیشه تنها شکل حلقه ازدواج نبوده و گاهی اشکال مختلفی روی آن تراشیده و کنده کاری شده است مثل یک کلید برای نشان دادن اقتدار خانگی زن. در قرن‌های 15 و 16 ایتالیایی‌ها از حلقه ازدواجی استفاده می‌کردند که عمدتا از جنس نقره بود و با مینای سیاه مینا کاری می‌شد.
اروپاییان قرون وسطی نیز از الماس برای حلقه استفاده می‌کردند و قدرت آن را حافظ پیمان ازدواج می‌دانستند. دهقانان ایرلندی نیز بر این عقیده بودند که ازدواج بدون حلقه ای از جنس طلا قانونی و مشروع نیست.

خورشید و ماه نیز نمادی از حلقه بود
در ارکنی (منطقه ای در اسکاتلند) دو میدان بزرگ به احترام ماه و خورشید وجود داشت.
قرن‌ها پیش اگر دوشیزه ای قصد ازدواج داشت به گردش دور سنگ می‌پرداخت که به نام ماه نام‌گذاری شده بود و پسر نیز به دور حلقه خورشید می‌گشت؛ سپس هر دو در محل سنگی که نام آدین (خدای خدایان) نام گذاری شده بود به یکدیگر می‌رسیدند و آن‌ها به این وسیله وفاداری و تعهد نسبت به یکدیگر را اعلام کرده و زن و شوهر می‌شدند.

حلقه تنها در انگشت قرار نمی‌گرفت
در ایسلند که نامزدی و ازدواج هر دو به وسیله پول پذیرفته می‌شد حلقه، کمتر ضروری به نظر می‌رسید چرا که انتظار می‌رفت دختر هدایای خود را نقدی دریافت کند، با این حال حلقه در این کشور نیز استفاده می‌شد اما به سختی حلقه انگشت نام می‌گرفت چرا که به اشکال مختلف از استخوان، سنگ، کهربای سیاه، طلا و نقره ساخته می‌شود گاهی اوقات به حدی پهن بود که اجازه نمی‌داد دست از آن عبور کند.
در مراسم نامزدی داماد چهار انگشت و کف دست خود را از این حلقه عبور می‌داد و با این روش می‌توانست دست عروس خود را بگیرد.

حلقه و انگشتان رسم زده
انداختن حلقه در انگشت چهارم دست چپ بر اساس این اعتقاد قدیمی‌ صورت می‌گیرد که رگ این انگشت به طور مستقیم به قلب می‌رسد.
این واقعیت هم وجود دارد که فلز کم استقامت‌تر در انگشت و دستی که کمتر از آن و انگشتان دیگر استفاده و کمتر دچار صدمه و آسیب می‌شود.
در میان بعضی از اقوام پیشین حلقه در دست راست انداخته می‌شد و بعدها به دست چپ تغییر کرد یعنی همان دستی که از لحاظ رتبه پایین‌تر است. همچنین عده ای معتقدند این انگشت به دلیل این رسم قدیمی ‌بر دیگر انگشتان مرجع شده که انگشت اول (شست) را به نام پدر، انگشت دوم به نام پسر و انگشت سوم را به نام روح القدس نام گذاری کرده اند.
بنابراین داماد پس از این که سه انگشت را نام برد و از آن‌ها گذشت حلقه را به دست عروس می‌اندازد. قدیمی‌ترین گزارش از تبادل حلقه ازدواج از مصر باستان به دست آمده که مربوط به 4800 سال پیش است.

حلقه و جایگاه آن در جوامع فعلی
اکنون نیز حلقه و پذیرش آن بخشی از مراسم ازدواج است و بیشتر مردم حلقه را در دست چپ خود می‌اندازند گر چه برخی زنان اروپایی در دست راست هم از آن استفاده می‌کنند.
در اسکاندیناوی هم رسمی ‌است که برخی زنان از سه حلقه استفاده می‌کنند برای نامزدی، برای ازدواج و برای مادر شدن.
روس‌های یهودی نیز حلقه ازدواج را در انگشت سبابه می‌اندازند. استفاده مردان از حلقه نسبتا جدید است تا میانه قرن 20 بیشتر زنان بودند که حلقه در دست می‌کردند که شاید یادآور روزهایی بود که زنان جزوی از املاک و دارایی همسرانشان بودند. بعد از جنگ جهانی دوم بسیاری از مردان با جدایی‌های طولانی مدت از همسران خود مواجه شدند و از آن زمان آن‌ها نیز شروع به استفاده از حلقه به عنوان نشانه‌ای از تاهل کردند یعنی آن چه موجب می‌شود همواره به یاد همسران خود باشند.

.

.

.

دخترک خنده کنان گفت که چیست

راز این حلقه ی زر

راز این حلقه که انگشت مرا

این چنین تنگ گرفته است به بر

.

راز این حلقه که در چهره ی او

این همه تابش و رخشندگی است

مرد حیران شد و گفت:

حلقه ی خوشبختی است، حلقه ی زندگی است

.

همه گفتند: مبارک باشد

دخترک گفت: دریغا که مرا

باز در معنی آن شک باشد

.

سالها رفت و شبی

زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر

دید در نقش فروزنده ی او

روزهایی که به امید وفای شوهر

به هدر رفته ، هدر

.

زن پریشان شد و نالید که وای

وای، این حلقه که در چهره ی او

باز هم تابش و رخشندگی است

حلقه ی بردگی و بندگی است...

(فروغ)




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 مرداد 31 :: 12:38 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

ای گل! تو ز جمعیت گلزار چه دیدی؟
جز سر زنش و بدسری خار چه دیدی؟

ای لعل دل افروز، تو با این همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟

رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

پروین اعتصامی




موضوع مطلب :
یکشنبه 90 مرداد 30 :: 2:5 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام م م م م

خوبین بچه هاااا

وای من امتحان الکترونیک داشتم امروزززز

امتحانو عالی ی ی ی ی ی ی ... دادم

دم سروش گرم خیلی آسون گرفته بوددد

استاد عاششقتم

 دوست داشتن




موضوع مطلب : امتحان
پنج شنبه 90 مرداد 27 :: 7:58 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

وای ی ی

این عکسو الان دیدم

اگه گفتین این عکس بچگیه کدوم بازیگره ؟؟؟

الهی ی ی

 




موضوع مطلب : عکس
پنج شنبه 90 مرداد 27 :: 1:18 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

امشب خیلی غمگینم

چی شد که به اینجا رسیدم ؟

سهم من این نبود ...

 

به دادم برس ای اشک

دلم خیلی گرفته

نگو از دوری کی ی

نپرس از چی گرفته

 

نپرس ... نپرسین

من همیشه با دستای خودم خراب میکنم ...

بعدش می شینم و به باقی مونده ها زل می زنم

مبهوت ...

انقدر مات و مبهوت که چند روزی خودم رو یادم میره

الان چند وقته که (مهسا) رو از یاد بردم

دیگه خودم نیستم ...

حتی آرزوهام رو به یاد نمیارم...

کدام قله کدام اوج؟

مگر تمامی این راههای پیچاپیچ

در آن دهان سرد مکنده

به نقطه ی تلاقی و پایان نمی رسند؟

به من چه دادید ای واژه های ساده فریب

و ای ریاضت اندامها و خواهش ها؟

اگر گلی به گیسوی خود میزدم

از این تقلب، از این تاج کاغذین

که بر فراز سرم بو گرفته است، فریبنده تر نبود؟

 

چگونه روح بیابان مرا گرفت

و سحر ماه ز ایمان گله دورم کرد!

چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد

و هیچ نیمه ای این نیمه را تمام نکرد!

چگونه ایستادم و دیدم

زمین به زیر دوپایم ز تکیه گاه تهی می شود

و گرمی تن جفتم

به انتظار پوچ تنم ره نمی برد!

 

دوباره ... از اول ... ؟

نه این دفعه از آخر شروع میکنم

و برمیگردم ...

به ...

افسوس !

من با تمام خاطره هایم

از غرور، غروری که هیچگاه

خود را چنین حقیر نمی زیست

در انتهای فرصت خود ایستاده ام .

.

و گوش میکنم: نه صدائی

و خیره می شوم: نه ز یک برگ جنبشی

و نام من که نفس آنهمه پاکی بود

«دیگر غبار مقبره ها را هم

بر هم نمی زند...!»




موضوع مطلب :
سه شنبه 90 مرداد 25 :: 11:49 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام

خوبیین؟

بالاخره طلسم adsl من شکسته شد و از این به بعد دیگه این پارسی بلاگ با این سرعتش واسم بازی در نمیاره

آخه همش مژگان بهم شکایت میکنه که چرا آپ نمیکنیخوابم گرفت

من شبا میام که آپ کنم وب و ولی معمولا این ساعت پارسی بلاگ هنگ میکنه و بالا نمیاد

واسه همین فاصله میفته

من هفته ی دیگه یه امتحان خیلی ی ی ی ی سخت دارم

واسم دعا کنید

بعد اون دیگه ... میرسم به وبلاگ

قالبشو هم باید عوض کنم ( مژگان فقط به خاطر تو و و و چشمک)

خب فعلا 

بای ی




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 مرداد 10 :: 2:7 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام دوستان

امروز سالگرد فوت محمد نوری بود.

خواننده ی مورد علاقه ی من که واقعا عاشقش بودم.

و خیلی زیبا میخوند.

سال پیش، تو این روز، تو کلاس فیزیک نشسته بودیم

که یه دفعه یکی از دوستام اس ام اس داد و گفت که محمد نوری فوت کرده

باور کردنش خیلی سخت بود

ولی ...

خدا بیامرزدش

میتونم به جرات بگم که محمد نوری  تنها خواننده ایه که هیچوقت شنیدن صداش برام تکراری نمیشه و همیشه واسم آرامش بخشه

روحش شاد

 

محمد نوری، خواننده‌ی ترانه‌های فاخر، یک سال پیش در نهم مرداد ماه سال 1389 در گذشت. بیش از پنجاه سال از عمر ترانه‌ی "جان مریم" او می‌گذرد. اما جان مریم همچنان ورد زبان‌هاست و در فهرست ترانه‌های ماندگار جای دارد.


محمد نوری را می‌توان در میان خوانندگان ایرانی، برخاسته از قبیله‌ای دیگر دانست. ترانه‌هایش متفاوت بود و نوع خواندنش نیز. خیلی‌ها انتظار داشتند که او به جرگه‌ی خواندگان اپرا بپیوندد. نزد "اولین باغچه‌بان"، نخستین معلم اپرا در ایران تمرین آوازهای اپرائی کرده بود. زبان و ادبیات انگلیسی را در دانشگاه آموخته بود و به هنرستان تاتر رفته بود. او آنچه را که زمینه ساز یک خواننده اپراست، فراهم آورده بود. نوری اما جان مریم را سرود و با همان ترانه نیز به شهرت رسید.


"جان مریم" از ترانه‌های بومی شمال الهام گرفته شده بود. گویا نوری سال‌ها آن را در ذهن می‌پرورانده و تنها در انتظار فرصتی بوده است تا به روی کاغذ بیاوردش. فرصت را "کامبیز مژدهی" آهنگساز ترانه، در همان خطه شمال در اختیارش گذاشت. ترانه در فاصله‌ی خرید یک کراوات ساخته شد. مژدهی به بازار می‌رود و در بازگشت، جان مریم را حاضر و آماده روی میز می‌بیند.

جان مریم چشماتو وا کن/ منو نیگا کن/ شد هوا سفید، در اومد خورشید/

نوری در گفتگوهایش از آهنگسازی به نام "ناصر حسینی" نیز یاد می‌کند، که مشوق او در کار خوانندگی بوده است.
جان مریم اما آغاز کار بود. نوری از آن پس، به شاعران نیمائی روی آورد. کسانی که در آن دوران، کمتر خواننده و آهنگسازی به شعرهایشان با نگاه ترانه می‌نگریست. سال‌ها بعد، خوانندگان موسیقی سنتی ایران برای ایجاد نوآوری، با همان سبک
سنتی به ترانه‌های نو روی آوردند. اما شنوندگان این نوع موسیقی، خوانندگان محبوب خود را بیشتر با همان شعرهای کلاسیک می‌شناسند. بهترین کار "محمد رضا شجریان" را کمتر کسی "قاصدک" می‌داند. "شهرام ناظری" را نیز با ترانه‌هائی که از "سهراب سپهری" خوانده نمی‌شناسند.


نوری با سبک و شیوه‌ی نویی که در نوع خواندنش وجود داشت، صدایش نیز بر روی این گونه ترانه‌ها به خوبی می‌نشست. هیچ نوع تصنعی در کار نبود، وقتی که این شعر "فروغ" را می‌خواند:

ای به روی چشم من گسترده خویش/ شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش/
عشق دیگر نیست این، این خیرگی است/ چلچراغی در سکوت و تیرگی است../




"ما برای آن که ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران برده‌ایم/
ما برای آن که ایران گوهری تابان شود/ خون دل‌ها خورده‌ایم/
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن/ چه سفرها کرده‌ایم/
ما برای نوشیدن شورابه‌های کویر/ چه خطاها کرده‌ایم/

 

 

 فردا یکی از آهنگهای قشنگشو که همیشه وقتی دلم میگیره گوش میدم میذارم اینجا دانلود کنید

فعلا بای

 




موضوع مطلب : محمد نوری
شنبه 90 مرداد 8 :: 11:46 عصر :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

سلام بچه ها

خوبین؟

از فردا دوباره آپ پ پ پ پ میکنم

زنده باد وبلاگ گ گچشمک




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 تیر 23 :: 1:55 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

                                 کابوس دوباره گاودانه؛ اینجا گرگر جان روستاییان را می‌گیرد

وقتی خبر قطع انگشتان روستاییان گاودانه به دلیل استفاده از تله کابین دستی "گرگر"  برای نخستین بار توسط خبرگزاری مهر منتشر شد شاید برخی تصور می کردند که این روستا تنها مکانی است که مردمش برای ارتباط با دنیای خارج از روستا مجبورند از رودخانه عریض مارون بگذرند و مرگ عزیزان و قطع انگشت کرایه استفاده آنها از تله کابین دستی (گرگر) باشد. اما گاودانه ای ها تنها روستاییانی با انگشتان بریده نیستند. روستاهای دیگری هم در مجاورت رودخانه عریض مارون قرار دارند که مجبورند برای عبور از این رودخانه و ارتباط با دنیای خارج از گرگر استفاده کنند برخی از این روستاها اندرون بیدانجیر و آبریز نام دارد.

از شهرستان دهدشت کهگیلویه و بویر احمد به سمت روستای اندرون باید سه ساعت و نیم با یک خودروی مناسب راههای کوهستانی را بالا رفت. تازه اگر ماشین شاسی بلند یا پیکان سرحال پیدا شود باید بابت رفت و برگشت به روستا هشتاد هزار تومان پرداخت درغیر این صورت باید عطایش را به لقایش ببخشید.

چهار ساعت به سمت داخل کوههای شهرستان دهدشت همان جایی که غیر از کوه و درختهای بلوط و دور از شهر، هیچ تکنولوژی دیگری را نمی بینی، خانه های کپرنشینان روستای اندرون بید انجیر و آبریز پیداست.

روستای اندرون 37 خانوار دارد. اغلب دامپرور و کشاورز هستند و خودشان همه مایحتاجشان را تهیه می کنند. روستای آبریز هم با جمعیت کمتری نسبت به اندرون در طرف دیگر رودخانه قرار دارد. این روستاییان نیز باید مانند اهالی روستای گاودانه برای گذر از رودخانه و رفتن به شهرستانهای دهدشت و لوداب از گرگر استفاده کنند.

آبریزی ها برای رفتن به شهرستان دهدشت و اندرونی ها برای رفتن به لوداب چاره ای ندارند جز اینکه از رودخانه رد شوند.
در این رفت و آمدها بودند و هستند بسیاری از روستاییانی که گرگر برای اینکه آنها را به طرف دیگر رودخانه برساند، یا انگشت دستشان را به یغما برد یا جانشان را.

تعداد فوت شدگان روستای اندرون بیشتر از نقص عضو شده هاست

اما تفاوت این روستا با روستای گاودانه در این است که اهالی اندرون دستان سالمتری دارند. چون به کودکانشان اجازه نمی دهند به تنهایی از این وسیله استفاده کنند اما در عوض تعداد افرادی که از بالای گرگر به داخل رودخانه افتاده و فوت کرده اند بیشتر از نقص عضو شده هاست.

با این حال مدتها پیش یکی از کودکان این روستا یک شبانه روز بین آسمان و زمین درست وسط رودخانه گیر کرده بود و کسی نمی توانست گرگر را به سمت دیگر رودخانه بکشاند از آن به بعد بود که روستایی ها یک طناب محکم به گرگر بستند تا اگر دوباره چنین اتفاقی افتاد، فرد دیگری طناب را بکشد و گرگر را به سوی دیگر رودخانه هدایت کند.

چون گرگر در مسیر رفت از روستای اندرون به سمت آبریز به دلیل شیب زیاد سریع حرکت می کند و بیشتر در همین موقع است که انگشتان دست روستاییان لابه لای چرخهایش گیر می کند اما در راه برگشت آنقدر کند می رود که باید افراد دیگر روستا به کمک فرد نشسته در گرگر بیاید.

برخی از افراد روستا برای اینکه مشکلات سوارشدن روی گرگر را نداشته باشند از داخل رودخانه رد شده اند اما چون جلبکهای کف رودخانه زیاد است، لیز خورده و با دست و پاهای شکسته به آن سو رسیده اند.

محمد طلا چرسی، عضو شورای روستای اندرون به خبرنگار مهر می گوید: هر از گاهی انگشتان دست روستاییان به وسیله  گرگر قطع می شود. خیلی از افراد بعد از اینکه این حادثه برایشان رخ داد از روستا به شهر مهاجرت کردند و بسیاری دیگر جزو مهمانان و عابرانی بودند که یا نقص عضو شدند و یا فوت کردند. بنابراین آمار دقیقی از افراد حادثه دیده وجود ندارد.

به گفته چرسی؛ 6 نفر در روستا باقی مانده اند که یا انگشت ندارند و یا انگشت دستشان زخمی شده است. اما حدود 12 نفر دیگر را تا جایی که مردم روستا می توانند به یاد بیاورند، یا از گرگر سقوط کرده اند و یا رودخانه مارون آنها را در خود غرق کرده است. سهراب 45 ساله، عین اله فرزند محمد علی، پسر گرجعلی،عین الله و سیف الله ، م‍‍ژگان فرزند عبدالکریم. سیفی، و یک زن برخی از افرادی هستند که جسدشان هنوز به خانه نرسیده است.

چرسی می گوید: اهالی این چند روستا فاصله زیادی با شهر دارند به همین دلیل فقط برای کارهای ضروری به شهر می روند. چون در این منطقه نه ماشینی هست که جاده های کوهستانی را تا شهر طی کند و نه کسی که بتواند این راه را پیاده برود و بیاید. به همین دلیل برخی از افراد این روستا مانند پیرمردها و پیرزنهای ناتوان هنوز شهر را ندیده اند.

 

عکس و گزارش از فاطیما کریمی

منبع  "خبرگزاری مهر"




موضوع مطلب :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >